۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

حق آمد و ولایت فقیه باطل شد

سلام همشهری ها!
ممنون از نظرات همه ی شما دوستان عزیز که لطف کردید و نقطه نظرهای خود را با ما در میان گذاشتید.
این فایل پی دی اف است که بر اساس آیه های قرآن و با ذکر آیه،سوره،صفحه اثبات کرده که از نظر خدا ولایت فقیه باطل است و سو استفاده از دین اسلام ما را به ولایت فقیه کشانده که در قرآن صریحا از آن نهی شده.و در یک پوشه ی دیگر، حق داشتن دموکراسی در قرآن و با ذکر شماره آیه و صفحه آمده است اینکه خدا در همه جای قرآن به وضوح به کشوری با سیستم دموکراسی تاکید کرده.در پوشه ی دیگر آن آیه هایی در رد شریک قرار دادن خدا آمده است و گفته است که حمد و تعظیم در برابر غیر خدا توهین به یگانگی خدا و شرک است.و در پوشه ی دیگر تاکیدی دارد دوباره در رد ولایت فقیه. کسانی که فکر میکنند این مدارک دروغ،جعلی و ساختگیست به خودشون زحمت بدن برای یک بار هم که شده قرآن را باز کنند و بدون تعصب جناح و حذبی آن را بخوانند تا بدانند این مدارک همه از داخل قرآن است و آیه هایی غیر از حرفهای خدای مهربان نیامده است.و بد نیست کمی تامل کنند،مطمئنم کسانی که با این دولت و ولایت فقیه هستند و آن را قبول دارند غیر از کلمات عربی قرآن ،حتی یک کلمه ی آن را به فارسی نخواندند و فقط با روخوانی کلمات عربی وجدان خود را به خیال خود راحت کردند و رفع تکلیف کردند.قرآن کتابی ست که برای روخوانی نازل نشده است، همان طور که در قرآن نوشته کتابی است برای تامل و تفکر.
این فایل نیز از قرآن اخذ شده برای کسانی که تا به حال فارسی آن را نخواندند و اگر خواندند خودشان هم نفهمیدند چه خواندند فقط یک روخوانی کردند و تامل و تفکر را خرج قرآن و نکاتش نکردند.


دانلود فایل حق آمد و ولایت فقیه باطل شد

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

آیا سیاست ما عین دیانت ماست؟

علی مزروعی

درایران بیش از صد سال است که در باره رابطه نهاد دین و نهاد سیاست به مفهوم جدید و مدرن بحث و مناقشه وجود داشته و دارد. از زمانی که سیطره استعماری کشورهای اروپایی در جهان گسترده شد و غالب کشورهای اسلامی مقهور و مستعمره این کشورها بصورت مستقیم یا غیرمستقیم شدند و بدنبال این رخداد طوفان تحولات فکری و سیاسی دنیای غرب سراسرجهان و ازجمله سرزمین های اسلامی را در نوردید ، جدالی سخت در میان مسلمانان به ویژه علمای دینی و روشنفکران برسر این موضوع در گرفت که چه نسبتی میان آموزه های دینی اسلام و نهاد سیاست و حکومت در جوامع اسلامی می تواند وجود داشته باشد؟



در ایران این بحث با ظهور چهره ای همچون سید جمال الدین اسدآبادی برجستگی یافت و پس از او در دوران تکوین نهضت مشروطیت پی گرفته شد و پس از پیروزی این نهضت و هنگام تدوین و تصویب قانون اساسی مشروطه اوج گرفت و سرانجام به جبهه بندی دو جناح مشروطه خواه و مشروعه خواه در میان سران نهضت از علمای دینی و روشنفکران منجر شد که از دل آن ماجرای های تلخی همچون به توپ بستن مجلس شورای ملی و کشتن برخی مشاهیر آزادیخواه و...، که درتاریخ معاصر ایران به استبداد صغیر مشهور است، برآمد و پس از پیروزی دوباره مشروطه خواهان با اعدام شیخ فضل الله نوری این دعوا صورتی تاریخی گرفت و...و البته در این فراز و نشیب ها و در گذرزمان سرانجام شرایط پس از مشروطه بگونه ای شد که رضاخان قزاق با کودتایی نظامی محصول مشروطه را درو و رژیم سلطنتی پهلوی بدتر از قاجار را برای بیش از 50 سال در ایران مستقر کرد و چه بلایا و مصیبتهایی که بر سر ایران و ایرانی نیاورد و...

در درون این تحولات پرهزینه و فراز و نشیب های بسیار که بعضا کوه را می لرزاند و سیاستمداران بسیاری را از چرخه تحولات بیرون می راند و به عرصه های دیگر می کشاند یا آنها را آلوده جاذبه های دنیایی و سیاست های استعماری می کرد، عالمی دینی بنام سید حسن مدرس ثابت قدم و استوار مشروطه خواه ماند و هیچگاه از مبارزه با سیاست های استعمار خارجی و استبداد داخلی ، حتی در شرایطی که یکه و تنها بود ، کوتاه نیامد .
او که از پائین ترین اقشار اجتماعی جامعه آنروز ایران برآمده بود و در سخت ترین شرایط و با اتکا به خود توانسته بود با درس خواندن به عالی ترین سطوح علوم دینی یعنی اجتهاد دست یابد از موضع مسئولیت دینی با نهضت مشروطه همراه شد و پس از پیروزی این نهضت به عنوان نماینده مردم اصفهان به مجلس شورای اسلامی راه یافت و با تصویب متمم قانون اساسی پیامد دعوای مشروطه و مشروعه به عنوان یکی از پنج مجتهد ناظر بر مصوبات مجلس از سوی مراجع عالی دینی نجف معرفی شد، به رغم همه سختی هایی که کشید و حتی در این راه طعم ترور توسط عوامل کودتای سیاه رضاخان را چشید اما بطور معجزه آسایی زنده ماند ، تا مجلس هفتم که رضاخان اورا از انتخاب شدن محروم کرد و حتی رای خود او بخودش خوانده نشد در این مسئولیت انجام وظیفه کرد و البته رضاشاه به این محرومیت هم رضایت نداد و او را به خواف تبعید کرد و به اینهم راضی نشد و پس از سالها تبعید و قطع ارتباط با دیگران در حالی که ماه رمضان بود و مدرس روزه ، اورا با سم مجبور به افطار و شهید کرد .

تا آنجا که من مطالعه کرده ام همه آنانی که در باره زندگینامه و عملکرد مدرس نوشته اند، حتی مخالفان و منتقدان هم عصرش، بر بزرگی و تاثیرگذاری او در روند تحولات دوران حیاتش به مثابه یک سیاستمدار رهبری کننده اعتراف و اذعان داشته اند و به نظر من او یکی از استثناها و یگانه های تاریخ معاصر ماست که به لحاظ ویژگی های شخصی و نقشی که در عرصه سیاست ایران داشته تنها با امام خمینی قابل مقایسه است با این تفاوت که او را مردم زمانش آنچنانکه شاید و باید درک و همراهی نکردند و سرانجام کارش نیز شهادتی مظلومانه و غریبانه بود .

همه اینها مقدمه ای بود برای اینکه برسم به این جمله ای که بسیار از قول او نقل می شود که :" سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست. " بدون اینکه بخواهم به متن تاریخی و جغرافیای کلامی این گفته وارد شوم می دانیم که در دوران شکل گیری انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران با تکیه به این کلام مدرس بر همنهادی دین و سیاست تاکید بسیار می شد و اینکه او خود الگویی براین مدعا بود اما سئوالی که اکنون و با تکیه بر تجربه سی ساله جمهوری اسلامی ایران می توان مطرح کرد این است که اگر امروز مدرس زنده بود چقدر تحمل می شد؟ و چه سرنوشتی می یافت؟ و آیا سرنوشت او جدای از آن وضعیتی بود که طی کرد؟

سوگمندانه باید گفت نه، زیرا شاهدیم در سالهای پس از رحلت امام خمینی بیشترین برخوردهای حذفی و گرفتاری ها نصیب افرادی شده است که ازموضعی کاملا منطبق بر این کلام مدرس و با مشی اصلاح طلبانه فعال بوده و سیاست ورزی می کرده اند و با کودتای انتخاباتی اخیر نیز سر از زندان و...درآورده اند و سرانجام کارشان هم معلوم نیست و البته نتیجه این روند این بوده است که در ذهن و دل غالب نسلی که پرورش یافته جمهوری اسلامی اند امروز این موضوع بشدت مطرح و رواج یافته که رابطه دین و سیاست باید قطع شود و ...

بد نیست در این رابطه خاطره ای را بگویم . در یکی از روزهای سال آخر مجلس ششم یکی از دوستان نماینده ( چون نمی دانم راضی به نام بردن است نامش را نمی برم) مرا به سرمیزش برای نهار دعوت و مهمان دیگرش را به عنوان نوه مدرس معرفی کرد. این نماینده که خود تحصیلکرده رشته تاریخ بود از نوه مدرس خواست تا نظرش را در رابطه با این کلام مدرس که قبلا بدان اشاره کردم بگوید و او به شوخی نزدیک به جدی گفت: مرحوم پدر بزرگ من بسیار بدخط بوده است و این بدخطی موجبات این موضوع را بوجود آورده در حالیکه اصل این کلام اینگونه بوده است:" سیاست ما غیر از دیانت ماست و دیانت ما غیر از سیاست ماست ." خلاصه یک اشتباهی در خواندن این دستخط مدرس صورت گرفته شده است. بعد از این دیدار و گفتار من کنجکاو شدم تا به اصل دستخط رجوع کنم و دیدم که حرف ایشان در مورد بد خطی شهید مدرس درست است و در این میان تشخیص میان " عین " و "غیر" نیز مشکل ! اما آنچه جای هیچ تردیدی در آن وجود ندارد اینکه مدرس در همه عمر در پی دانش و سیاست ورزی و تاثیرگذاری در محیط اطرافش ازموضع یک عالم دینی بوده و سرانجام نیز جان خودرا در اینراه داده است.

با اینهمه در سال گذشته کتابی انتشار یافت بنام " گنجینه خواف " که دستنوشته های مدرس بود در ایام تبعید و بخشی از این نوشته که مرتبط با زندگی سیاسی مدرس و حوادث دوران او بود و من در وبلاگ خود به معرفی این کتاب و فرازهایی نکته آمیز از آن پرداختم ، به صراحت اذعان می کند که عاقبت سیاست ورزی در ایران از هرنوعش جز وزرووبال برای حاملش حاصلی ندارد و آنهایی که شانس بیاورند زندان و تبعید و آوارگی در انتظارشان است وگرنه باید جانشان را بدهند ! نسل ما فکر می کرد که با وقوع انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم استبدادی پهلوی نظامی شکل می گیرد که سیاست ورزی در آن دیگر هزینه ای نخواهد داشت و سیاستمداران ارج و قربی خواهند یافت حداقل از نوع دیندارشان، اما ظاهرا خشت و گل و ساخت سیاست در ایران بگونه ای است که عاقبت یکسانی بگونه مدرس در انتظار همه سیاست ورزان است و اینروزها اینرا بخوبی می توان دید که بر سر آن سیاستمدارانی که بر عهد دیرین خود با آرمانهای انقلاب اسلامی و مردم مانده اند چه می آید ؟ و به نظر می رسد اگر مدرس هم زنده بود جایش زندان اوین و...بود ، و نمی دانم اگر زنده بود وتجربه سالهای اخیر جمهوری اسلامی و روزهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم را می دید باز هم آن کلام را می گفت یا نه؟ چرا که فکر می کنم این سئوال « آیا سیاست ما عین دیانت ماست ؟» پس از بیش از صد سال بحث و مناقشه در این باره و تجربه های پشت سرنهاده شده و به ویژه تجربه حکومتی جمهوری اسلامی امروز بیش از گذشته ذهن ایرانیان بخصوص نسل پس از انقلاب را درگیر و مغشوش کرده است و متاسفانه پاسخی درخور و اقناع کننده برای آن در مقایسه با برخی از تجربه های حکومتی دیگر نمی یابند و نمی دانم مسئولیت این چنین وضعیتی را باید به پای که گذاشت و نوشت؟ اما جالب اینکه افرادی که سرنوشتی آنچنانی را برای مدرس و دیگر سیاست ورزان و سرنوشتی بدتر را برای ایران رقم زدند خود نیز عاقبتی خوشی نیافتند و درآوارگی و غربت از دنیا رفتند ولی این سرنوشت هم ظاهرا درس عبرتی برای قدرتمداران بعدی نشده است و معلوم نیست که بالاخره کی این دور باطل در تاریخ ایران به پایان می رسد؟

منبع:http://www.mowjcamp.com/article/id/39068

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

دومين نامه مهدی کروبی به هاشمی رفسنجانی




بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آيت الله هاشمی رفسنجانی

ياست محترم مجلس خبرگان رهبری

با سلام
اين دومين نامه ای است که پس از شبه انتخابات رياست جمهوری اخير به شما می نويسم. نامه اول را پس ازآن به شما نوشتم که اخباری بسيار ناگوار و تکان دهنده از درون بازداشتگاهها به گوش من رسيد و بر خود ديدم که از شما بخواهم بنا بر جايگاه حقوقی خود به اين اتفاقات رسيدگی کنيد و نگذاريد در جمهوری اسلامی تعرض به جان و مال و ناموس مردم تبديل به امری معمول و عادی شود. متاسفانه اما آن نامه اثری در مسئولان نکرد و ديديد که بی توجهی و بی حرمتی به حقوق مردم، چه آتشی به خرمن اعتماد زد و چه آبرويی از نظام ما زايل کرد. البته صلاح مملکت خويش مسئولين دانند. با اين حال اگر آن نامه سرانجامی پيدا نکرد با خود گفتم که شايد رسيدگی به آن نامه از دايره اختيارات شما خارج بوده است. اکنون اما اين نامه دوم را از آن روی به شما می نويسم که ديدم اجلاسيه مجلس خبرگان رهبری برگزار شد و آنچه در اين مجلس بايد مطرح می شد، مطرح نشد و آنچه بايد توسط اعضای آن مجلس مورد کنکاش قرار می گرفت، مورد کنکاش قرار نگرفت؛ و در يک کلام مجلس خبرگان که ممتاز ترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی بايد باشد به نهادی بی اثر تبديل شد؛ و ماحصل اين اجلاس صرفا چند سخنرانی و صدور بيانيه ای بود که بدون برگزاری اجلاس و جمع شدن اعضای محترم آن مجلس و زحمت بردن بسيار، هم می شد آن را انجام داد.


اينچنين بود که تصميم گرفتم اين نامه را به شما بنويسم و رشادت ها و دليری های حضرت امام خمينی و نيروهای انقلابی در عصر ستمشاهی را يادآوری کنم و تاکيدی که امام و شاگردان او همچون من و شما بر مقابله با ظلم و جور داشتيم را به خاطر شما بياورم، و توضيح دهم که فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری و مسئوليت اعضای آن چه بود، تا بعد شما خود داوری کنيد که در شرايط خطير کنونی چه مسئوليتی بر عهده شما بوده و هست و شما تا چه حد جايگاه صندلی ای که بر آن تکيه زده ايد را حفظ کرده و به چه ميزان در جايگاه رياست مجلس خبرگان، حافظ انقلابی بوده ايد که اصلی ترين هدف آن مقابله با بی عدالتی وتضييع حقوق مردم بوده است.

جناب آقای هاشمی
امام خمينی در شرايطی سخت و خطير و در تاريکی استبداد پهلوی، برای دفاع از اسلام و آزادی مردم از استبداد و استعمار، پنجه در پنجه نظامی انداخت که مستظهر به حمايت خارجی و تا بن دندان مسلح بود و خون جوانان را به ارزانی در خيابانها می ريخت. شما که يکی از شاگردان امام و در رکاب ايشان بوديد می دانيد که اگر نبود اعتقادی الهی و عزمی راسخ، مقابله با قدرت مطلقه شاه و استبداد شاهنشاهی و آن فداکاری ها و جانفشانی ها ميسر نمی شد. حتما به خاطر داريد که در آن شرايط هولناک و در راه مبارزه با جور و استبداد، ابتدا تعداد همراهان همدل در صنف روحانيت بسيار کم بود. هنگامه خطر کردن بود و زمانه زندان و شکنجه و بگير و ببند و تبعيد و دربدری و آوارگی. نه احتمالی قوی به پيروزی بود و نه برنامه ای برای تقسيم غنايم.

ايمان و باور قلبی به اسلام و عدالت و مردم در دلهای ما حاکم بود و شوق قدم زدن در بيابان به قصد کعبه. آن رشادت ها و فداکاری ها به رهبری حضرت امام به انقلابی اسلامی و ضد استبدادی منجر شد که ما امروز وارثان آن هستيم و عدالت خواهی آن به مرزهای کشور نيز محدود نميشد و هدفی جهانی داشت از جمله در سرزمين فلسطين و قدس شريف.

جناب آقای هاشمی
من در مقام يکی از شاگردان مکتب امام خود را مديون ايشان و رهبری شجاعانه شان می دانم و با خود عهد کرده ام که تا پايان عمر در رکاب آن انديشه و حافظ آن ميراث گرانقدر اسلامی و ضد استبدادی باشم. چه باک که در اين مسير در نظام جمهوری اسلامی دفتر شخصی و دفتر حزبی مهدی کروبی را پلمپ کنند و روزنامه اش را توقيف و يارانش را نيز در بند سازند. چه باک که جريده هايی دهان دريده به اسم ايران و وطن، از زمين و کيهان بر من بتازند و بيت المال را خرج فحاشی خود کنند و از اين راه مواجب بگيرند و رسانه ملی را نيز تبديل به يک توپخانه حزبی و سياسی عليه اينجانب سازند و نماز مقدس جمعه را هم به مقاصد سياسی خود بيالايند و به مرکزی برای حمله به ياران امام راحل مبدل کنند. من اما تحمل تمام اين مصائب را برای خود شيرين ساخته ام با يادآوری آنکه چگونه طوفان های سهمگين و فراز ونشيب های دوران سخت پيش از انقلاب و پس از آن سپری شد و چگونه عزم و اراده بی نظير امام و پايداری همراهان پولادين قدم، قساوت و شقاوت ساواک و دژخيمان پهلوی را به لذت پيروزی خون بر شمشير و غلبه حق بر باطل مبدل ساخت. کام من چنان از آن پيروزی ها شيرين است که تلخی برخی مصائب گذرا اثری بر من نداشته و نخواهد داشت.

نيک می دانم که شما نيز در اين مسير در رکاب حضرت امام تمام آن مصائب و سختی ها را تجربه کرده ايد و برخلاف عده ای ديگر، می دانيد که نظام جمهوری اسلامی متکی بر سرمايه ای بسيار گرانبها و رشادت هايی بس فراوان است. شما سی سال در خدمت اين نظام بوده ايد و ميدانيد که اين نظام چه مصائب و مراحل پرخطری را در مبارزه با گروههای التقاطی و الحادی پشت سرگذاشته است و چه هزينه هايی برای اعتلای نظام اسلامی و برقراری حاکميت جمهور پرداخت شده است. وا اسفا اما که امروز دستاورد ما از آن همه رشادت و مقابله با استبداد و عدالتخواهی چيست و به کجا رسيده ايم؟ می بينم که اجلاس خبرگان برگزار می شود و شما نه سخنی در انتقاد از شرايط حاکم بر کشور بر زبان می آوريد و نه انتقادی را بنا به وظيفه خود منتقل می کنيد و از همه عجيب تر در اختتاميه مجلسی بدين اهميت در زمانه ای بدين حد خطير غايب می شويد. از خود می پرسم آيا اين همان اکبر هاشمی است با همان روحيه ای که قبل و بعد از انقلاب در او سراغ داشتيم؟ به ياد می آورم که شما .......چگونه با رشادت در حضور امام نيز هر گاه که مطلبی را لازم می ديديد هرچند که برخلاف نظر امام بود بر زبان می آورديد. به ياد دارم جلسه ای را که در حضور حضرت امام بوديم و ايشان وصيتنامه خود را به ما ابلاغ کردند و نظر خواستند و همه سخن در تاييد گفتند اما شما نکته ای را که داشتيد در خود فرونبرديد و بر زبان آورديد و امام نيز با بزرگواری سخن شما را پذيرفتند و بدان عمل کردند.
جناب آقای هاشمی
شما با رای مردم و نمايندگان آنها در مجلس خبرگان در راس نهادی قرار گرفته ايد که حساس ترين و پراهميت ترين نهاد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران است. نهادی که مطابق اصل ۱۰۸ قانون اساسی عهده دار معماری و نظارت بر راس هرم قدرت در ساختار حکومتی ايران است و مسئول انتخاب و تعيين رهبری و نظارت برعملکرد آن و سازمانهای تابعه اش. اين حقوق و اختيارات را نيز هيچ فردی به آن مجلس نداده است که بخواهد از آن مجلس پس بگيرد و وديعه ای نيست که هر وقت پسنديدند از آن مجلس بستانند. حق آن مجلس در انتخاب و نظارت و مراقبت بر رهبری برآمده از قانون اساسی است و مستظهر به رای ملت ايران. اين مجلس از چنان جايگاهی برخوردار است که هيچ نهادی حق قانونگذاری در خصوص آن را نيز ندارد و اعضای اين مجلس خود حق تعيين شرايط کاری و نظارتی برای خود را دارند.

اجلاس خبرگانی با چنين جايگاهی منحصر به فرد، در شرايط خطير کنونی برگزار شد و پرسش من از شما به عنوان رئيس اين مجلس است که آيا اين مجلس بر اساس وظيفه خود در اين اجلاس عمل کرده است؟ آيا آن نطق های پيش از دستور و آن گزارش و بيانيه ای که صادر شد به واقع پاسخگوی پرسش ها و ابهامات جامعه امروز ايران بود؟ اگر جناب آيت الله دستغيب با آن سوابق درخشان و پايگاه عميق مردمی که دارند نيز در آن مجلس سخنی را از سر دلسوزی گفتند چنان با ايشان برخورد شد و از ضرورت طرد و حذف و تنبيه ايشان سخن به ميان آمد که گويی در آن مجلس جز به تمجيد و تجليل نبايد سخن گفت و هيچ خبره ای حق انتقاد از شرايط کشور را ندارد و دهان آن خبره ای که از هفت خوان شورای نگهبان گذشته و توانسته به مجلس خبرگان راه يابد را بايد با خاک پر کرد تا مبادا جز به مداحی و تجليل از شرايط موجود سخنی بگويد! به راستی که ما به کجا می رويم؟ و اگر قرار بر اين بود و هدف مقدس همه ما در مبارزه با استبداد و استعمار رسيدن به چنين نقطه ای بود چه احتياجی بود به مجلس خبرگان؟ اگر قرار بر اين است که در مجلس خبرگان هيچ خبره ای جز به تاييد سخن نگويد آيا بهتر آن نيست که اجلاس سالانه ای هم برگزار نکند؟ به راستی ديگر چه احتياجی است به هزينه کردن از بيت المال و داشتن ساختمان و دفتر و کارمند واين همه هزينه کردن. آيا بهتر نيست چنين مجلسی را بگذاريد فقط برای روز مبادا که خدای نکرده اتفاقی برای مقام رهبری رخ دهد؟

اجلاسيه مجلس خبرگان برگزار شد و توقع آن بود که نمايندگان مردم در اين مجلس نگاهی موشکافانه به آنچه روز انتخابات ۲۲ خرداد رخ داد و حوادث و بحران های قبل و پس از آن داشته باشند. گمان اما نمی کردم که در اين اجلاس، خبرگان ملت، بحران مبتلا به کشور را "فتنه" بخوانند و چنين به اميد پاک کردن صورت مساله ، سر خويش را به زير برف کنند. به راستی جنابعالی که قبل از انتخابات "آتشفشان" خشم مردم را روشن ديده و آن را اعلام عمومی کرده بوديد چگونه تاييد فرموديد که تصاعد اين آتشفشان را امواج فتنه بخوانند و چنين بی دغدغه از کنار شرايط خطير مترتب بر کشور بگذرند؟

در عجبم که با قانون اساسی، اين ميراث گرانبهای امام و خونبهای شهيدان و ثمره تلاش و پايمردی رهروان انقلاب، و با يکی از اصلی ترين پايه های آن که همانا مجلس خبرگان رهبری است چه رفتاری می شود! و عظمت اين مجلس و جايگاهی که می تواند در حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی و احقاق حقوق مردم داشته باشد، چه سرنوشتی پيدا کرده است!


رياست محترم مجلس خبرگان رهبری
امام اگر اين مجلس را مايه تقويت رهبری می دانستند منظورشان نه فقط قدردانی و تاييد محسنات که نقد ايرادها از طريق اعمال و انجام وظيفه نظارتی نيز بود. متاسفانه اما جايگاه اين مجلس در سالهای گذشته بدانجا رسيد که نمايندگان ادوار آن همچون آيات عظام رحمت الله عليهم احسان بخش و جمی و عبايی خراسانی و خلخالی و آيت الله عباسی فر را قلع و قمع کردند و تيغ نظارت استصوابی بر گردن آنها نهادند و کسی هم دم بر نياورد که اين چه بلايی است که بر سر خبرگان ملت اين نظام می آورند و مگر آنها چه گناهی کرده بودند که مستحق حذف قرار گرفتند. نتيجه آن سکوت ها است که امروز عده ای به خود جرات می دهند به محض شنيدن صدايی ناخوشايند از يک نماينده، فرياد اخراج و حذف او را سر دهند. غافل از آنکه چنين اختناق و سختگيری هايی آن هم در حق يک نماينده مجلس خبرگان با هيچ عقل سليمی قابل توجيه نيست. چگونه می توان برای مردم توجيه کرد خفه کردن و بستن دهان يک نماينده مجلس خبرگان را که وظيفه ای سنگين برعهده او گذاشته شده است صرفا بدان دليل که حرفی ناخوشايند عده ای زده است؟ اين دم خروس چيزی نيست که بتوان به راحتی از عهده پنهان کردنش برآمد؟ و بايد که مقام رهبری خود وارد عمل شوند و در برابر اين بی حرمتی ها در حق يک نماينده مجلس خبرگان بايستند و ممانعت به عمل آورند. و به راستی آيا مجلسی با اين ترکيب که تحقير عضو آن نيز چنين رايج و ممکن است چگونه می تواند در هنگامه ای سخت و در روز مبادا، تصميمی شايسته و بايسته برای کشور و ملت بگيرد؟

جناب آقای هاشمی
پاسخ شما چيست به مردمی که از وظايف مجلس تحت رياست شما در شرايطی چنين خطير پرسش می کنند؟ آيا اگر مجلس خبرگان در اجلاس خود نگاهی گذرا به آنچه که در چهار سال گذشته بر اين مملکت رفته است می انداخت نمی توانست بسيار بهتر زمينه های پيدايش بحرانی که بر مملکت حاکم است - و شما البته فتنه اش خوانده ايد- را دريابد؟ شما در سخنرانی های قبل و بعد از انتخابات خود بارها به بحران های اقتصادی و به هم خوردن سند چشم انداز در کشور و انحراف از آن اشاره کرده ايد ولی آيا پرداختن به اين بحران ها نبايد جايی در مجلس خبرگان پيدا می کرد؟ آيا در وظيفه شما در مجلس خبرگان نيست که رسيدگی کنيد به آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل ۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام (که بنا به فرمانی که امام به بنده و آيت الله حسن صانعی دادند قرار بود حداکثر طی دو سال کليه اموال توقيفی اش يا رفع توقيف و يا با بررسی دقيق در صورت نامشروع بودن مصادره شود و اين ستاد به کار خود پايان دهد؛ ستادی که نوه گرامی حضرت امام نيز بارها گله کرده و درخواست داشته اند که در صورت تعطيل نکردن آن حداقل لفظ "امام" را از عنوان آن بردارند) سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به سياست خارجی بدون طرح و برنامه ای که موجب وهن نظام ما در مجامع بين المللی شده است پرداخته شد؟ آيا مشکلات اجتماعی حاکم شده بر کشور و امنيتی کردن فضای سياسی جامعه و دانشگاه ها و مراکز مختلف کشور از هيچ اهميتی برای بررسی برخوردار نبود که اعضای آن مجلس توجهی بدان نکردند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به عملکرد برخی سازمانهای تحت نظارت رهبری که نظارت عاليه بر آنها بر عهده شما در مجلس خبرگان است رسيدگی شد؟ آيا مروری نکرديد برآنچه در رسانه به اصطلاح ملی ما می گذرد و افتی که مخاطبان اين رسانه پيدا کرده اند؟ آيا صحبتی در اين خصوص شد که چرا سه کانديدای به ظاهر ناکام شبه انتخابات اخير را در قوطی می کنند و ياران آنها را در سلول انفرادی می اندازند و آنها صرفا در گذر از سلول های انفرادی است که می توانند راهی به آن رسانه ملی آن هم برای پخش اعترافات پيدا کنند و با اين حال درهای اين رسانه اما به روی حاميان کانديدای پيروزخوانده و دادستان محترم کشور باز است که بيايند و سخنان خود را يکسويه عليه کانديداهای ديگر مطرح کنند و بروند؟ آيا شما بر اين نکات واقف نبوديد؟ واقف بوديد و اگر در اين اجلاس به آنها اشارتی نشد آيا اين بدان مفهوم نيست که روحيه عدالت خواهی و رشادت انقلابی از ميان ما رخت بربسته و زايل شده است؟ و امروز به راستی چه پاسخی داريد در برابر آنهايی که مدعی اند اين مجلس وظيفه نظارتی خود را فراموش کرده و به نهادی بی اثر و تبليغاتی مبدل شده است؟ آيا جای آن نبود که اعضای اين مجلس سه کانديدای معترض به نتيجه انتخابات را که همگی از سرمايه ها و خدمتگزاران اين نظام بوده اند فرا می خواند و سخن آنها را می شنيد و پس از آن مبادرت به صدور بيانيه خود می ورزيدند؟

جناب آقای هاشمی
بر خود می بينم که بخشی از تعبير حضرت امام در خصوص جايگاه مجلس خبرگان را برای شما و ديگران يادآور شوم که فرمودند:«اکنون شما ای فقهای شورای خبرگان و ای برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهی و ستمشاهی، مسئوليتی را قبول فرموديد که در راس همه مسئوليت هاست، و آغاز به کاری کرديد که سرنوشت اسلام و ملت رنج ديده و شهيد داده و داغ ديده در گرو آن است. تاريخ و نسل های آينده درباره شما و ملت قضاوت خواهند کرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما می باشند: والله من ورائهم مُحيط و رقيب. کوچکترين سهل انگاری و مسامحه و کوچکترين اعمال نظرهای شخصی و خداینخواسته تبعيت از هوای نفسانی که ممکن است اين عمل شريف را به انحراف کشاند بزرگترين فاجعه تاريخ را بوجود خواهد آورد».

و به راستی چه نسبتی است ميان عملکرد کنونی اين مجلس با انچه امام در خصوص جايگاه آن مجلس بر زبان آورده اند و اختياری که قانون اساسی و تدوين کنندگان آن بنا به رای مردم به اين مجلس و نمايند گان آن اعطا کرده است؟ چه جای انکار است که مجلسی چنان مهم در زمانه ای چنين خطير به نهادی بی اثر مبدل شده است. و من مهدی کروبی امروز اين نامه را به شما نوشتم و از باب تذکر و يادآوری اين نکات را بازگو کردم تا به وجدان خويش در برابر امام راحل، انقلاب و مردم شريف ايران عمل کرده و نشان داده باشم که آنچه بر آن مجلس می رود نه به نفع نظام است و نه به نفع مردم و نه تضمين کننده جمهوريت و اسلاميتی که بيش از ۹۸ درصد مردم در فروردين ۱۳۵۸ به آن رای دادند.

والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته
مهدی کروبی
ششم مهر ۱۳۸۸

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

احمدي نژاد و چالش هاي فرا جناهي جهاني

قبل از اينكه قسمت دوم رو بخونيد از همه كساني كه مطلب اول رو خوندن تشكر ميكنم به نظرات هم امشب پاسخ ميدم . شاد باشيد
قسمت دوم
احمدي نژاد به نيويورك ميرود جايي كه آزادانه مي تواند حرف خود را به گوش همه برساند جايي كه اگر جايگاه سازمان ملل نبود احمدي نژاد پاي به آنجا نمي نهاد و خود تصور كنيد در حالي كه وي به هيچ كشور معتبر جهان ( البته بجز روسيه كه آن هم جاي سخن بسيار دارد ) دعوت نمي شود تنها راه براي فرار از اين بحران همين است كه از مواردي مانند اين يا كنفرانس ژنو براي حضور در آمريكا و اروپا استفاده كند مواردي كه كشور مذكور به دليل ميزباني اختياري در كنترل مهمان ها ندارد و احمدي نژاد متأسفانه در اين حد رئيس جمهور ايران شناخته مي شود كه دلايل آن خود بحثي مفصل و دقيق مي طلبد كه پرداختن به آن از عهده ي كساني كه سياست در عرصه بين الملل را به كمال نمي شناسند ؛ خارج است - به ويژه بنده ي حقير كه آموخته هاي وي در سياست غير آكادميك و از هم گسسته است - و تنها اين قبيل پديده ها مي تواند با شواهدي قابل فهم تر درك شود .
اگر از اين سفر ها بگذريم به سفرهاي ديگري مي رسيم كه بسيار بزرگوارانه است ! سفر به سومالي ، به جيبوتي ، بركينافاسو و ... انصافاً در اين چهار سال اگر پول نفت بر سر سفره ها نيامد اگر در دنيا تحقير شديم اگر پول ملت ما ، ثروت مردمان شريف اين سرزمين كه بودند در ميان آنها مردمان پاك و شريفي كه شب هنگام گرسنه سر به بالين نهادند و حق آنها به جيب چاوز هزار رنگ و اين و آن واريز شد و به آنها گفتند كه حق خود از اكبر و نوكرانشان بستانيد ، اگر هر جفايي بر ما رفت ؛ انصاف بدهيد جغرافي ما پيشرفت شگرفي كرد .
سفر هاي احمدي نژاد به كشور هاي عربي نيز تماماً غير رسمي و گاه تحقير آميز است به ياد بياوريم چگونه احمدي نژاد به دعوت حج عربستان مي باليد و به اين نكته تأكيد مي كرد كه مقامات عربستان در ديداري اتفاقي در جريان تعرفاتي كه از مرام مهمان نوازي عرب دور نيست از وي خواسته اند تا تنها براي حج و نه ديدار سياسي به اين كشور برود ! به عنوان كسي كه مدتي در بين اعراب زيسته عرض مي كنم مهمان نوازي و احترام به مهمان در اعراب به چنان شدتي رعايت مي شود كه نهايتي براي آن نيست . احمدي نژاد در زماني كه اكثريت به نسبت غالبي از مردم او را به عنوان رئيس جمهور تحمل مي كنند به حج مي رود ( كه خود جاي اشكال است كه اگر خاتمي مراسم حج را به جا آورد براي پيشبرد اهداف كشورش و ديدار هاي سياسي مهم و تأثير گذار به عربستان دعوت شده بود و آنگاه به زيارت مشرّف شده بود )( عفو كنيد كه تكرار مي كنم ولي دوباره مي گويم اگر امور مملكت به دست ايشان نيست ، اين مورد هم اشكالي ندارد ) و در ضمن تقاضاي ديدار مي كند و در خواست وي به سادگي رد مي شود . واقعاً به همين سادگي و واقعيت اين است كه هيچ تمايلي براي ديدار با او وجود ندارد
در پيشامد درد آور ديگري او در گردهمايي حضور مي يابد كه پشت سر وي به گفته خودش نوشته شده خليج دولت هاي عربي و او در برابر كروبي در مناظره تلويزيوني در برابر چشمان خيره ميليون ها نفر از اين اقدام و اين اصطلاح دفاع مي كند كه اين به مفهوم خليج عربي نيست ! اين را خود به ابتدائي ترين اصول عقلي بسنجيد كه نخبه ارشد اين مملكت از چنين زكاوتي برخوردار است !
آري چنين است كه احمدي نژاد با سر به سراي نيويورك مي رود نه با پا و چنان مدهوش و خراب و بي خود است

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

ضرورت ایجاد تشکیلات، سازماندهی در شهرستان‏ها و راهکارهای پیشنهادی

با درود به غیرت ایرانیان در سرتاسر ایران که بار دیگر با حضور گسترده ی خود در روز سبز قدس گفتند: که ما از پای نخواهیم نشست و این خیال واهی کودتاگران را که فکر می کردنند می توانند با شکنجه،اعتراف،زندان و یا تهدید مردم را به خانه هایشان نگاه دارند،بر آب کردند. نگارنده قصد دارد در مقاله ی پیش رو به ضرورت ایجاد تشکیلات و سازماندهی در شهرستانها بپردازد.


متاسفانه ما در شهرستانها با فقدان سازماندهی مواجهیم یعنی نیرو بسیار است اما چون بدون برنامه ریزی حرکت می کنیم به چشم نمی آید، برای مثال در تهران آقایان کروبی، موسوی و خاتمی فراخوان می دهند و مردم نیز از آنها حمایت می کنند و پس آن دیگر آقایان نقش رهبر را ندارند بلکه به عنوان رهرو مردم به حساب می آیند. اما در شهرستانهای کوچک نبود چنین افرادی موجب سردرگمی مردم می شود.

حال که یک چنین وضیعتی حاکم است باید خود مردم دست به سازماندهی و رهبری بزنند. برای مثال چند نفر گرد هم آیند و با جلسات هفتگی مسایل روز را بررسی کنند و طریق مختلف، اعم از پخش اعلامیه، ایمیل، شعار نویسی بقیه جامعه را هم آگاه سازند. این نکته را باز هم تکرار می کنم که در شهرستانها بدون ایجاد تشکیلات و سازماندهی به هیچ چیز نخواهیم رسید و تمامی فعالیتها درجا زدنی بیش نیست.

بستر جامعه را باید برای تغییر آماده کرد تا بتوان کل جامعه را تغییر داد. در این میان آگاهی بخشیدن به قشر کم سواد جامعه از آنچه که بر سرشان می آید نقش بسزایی دارد.چندی دیگر با بازگشایی مدارس روز های بس تلختر در انتظار کودتاچیان خواهد بود. پس بیایید با عزمی راسخ و فعالیتهایی منسجم، کمر بر نابودی کودتاچیان ببندیم. به امید روزی که به جای دادگاه فرزندان پاک این سرزمین شاهد دادگاهی شدن کودتاچیان و رهبرشان در پیشگاه ملت بیدار ایران باشیم.

امروز ما با تماشای دادگاهای فرمایشی و یا شنیدن تهدیدات کودتاچیان به جای گریه، خنده می کنیم، چرا که کارل مارکس گفته است: "تکرار تراژدی ،کمدی است." در حالی که آنها با هر بار تماشای قدرت جنبش سبز به گریه می افتند و به جای عقب نشینی و یا تسلیم، حماقت بزرگتری را مرکتب می شوند. من ایمان دارم که اگر این سیل خروشان ملت همین گونه ادامه پیدا کند و یک به یک سد کودتاچیان را بشکند، برنده ی نهایی ما مردمان سبز هستیم.

به قول دکتر سروش: "ما نسل کامکاری هستيم. ما زوال استبداد دينی را جشن خواهيم گرفت.جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست."

چند پیشنهاد برای ایجاد تشکیلات و سازماندهی در شهرستانها تشکیل گروه های چند نفری در دانشگاه ها، مدارس و محله ها:

1. چند نفر گرد هم آیند و با تشکیل جلسات هفتگی به بررسی اخبار و تحولات بپردازند.
2. اقدام به پخش اعلامیه و بیانیه های سران جنبش در سطح شهر.
3. از بین دوستان و آشنایان برای جنبش عضو گیری کنند.
4. مانع از اشاعه شایعه در شهر شوند.
5. برای هر راهپیمایی احتمالی که در پیش است حداقل یک هفته زودتر در سطح شهر اطلاع رسانی کنند.
6. مردم غافل را از شرایط حاکم باخبر کنند.(شاید بگویید که دیگر چه کسی از وقایع اخیر بی خبر است، اما بدانید که هنوز هم افرادی هستند که در بی خبری به سر می برند.
7. هر کجا که مشاهده کردید افرادی اطلاعات غلط در اختیار مردم می گذارند، اگر شرایطش موجود بود اقدم به افشاگری کنید.
8. فراتر یا عقب تر از خواست روز مردم و سران حرکت نکنید.
9. از هر فرصتی هرچند کوتاه برای یادآوری از شهیدان و آنان که دربندند غافل نمانید.
10. به هر شخصی که خود را از شما معرفی می کند اعتماد نکنید و اطلاعات کارهایتان را در اختیارش نگذارید.
11. نسنجیده و بدون هماهنگی با سایر اعضای گروه دست به هیچ گونه اقدامی نزنید، چون دستگیری هر یک از اعضای جنبش به معنی فلج شدن بخشی از کارهای جنبش است.
12. هرگز در تجمعاتی با تعداد کم مثلا 30 نفر شرکت نکنید، زیرا هم به راحتی می توانند شما را دستگیر کنند و یا شما را شناسایی کنند و بعدا به سراغ شما بیایند. این کار به سان خودکشی می ماند برای جنبش.
13. هر یک از اعضا باید خود را موظف بدانند کاری را که به وی محول شده به نحو احسن انجام دهد.
14. جیره خواران رژیم کودتا را شناسایی و به مردم معرفی کنید تا شاید از ترس آبرویشان دست از همکاری با دولت نامشروع بردارند.
15. هرکس که همفکر شما نبود را از عوامل کودتا ندانید، به مرور زمان تمامی افرادی که کمی اندیشه ی مثبت داشته باشند به ما خواهند پیوست.
16.حتی الامکان به در کارهای تشکیلاتی به صورت شاخه ای عمل کنید. یعنی یک فرد تنها شخص بالایی و پایینی خود را بشناسد. (این کار برای شرایط خفقان و وضیعت بحرانی است. فایده ی این کار این است که اگر شخصی دستگیر شد افراد زیادی را به خطر نمی اندازد.)
17.در هیچ شرایطی دست به کارهای خشونت آمیز نزنید.

ف.م.فریاد
01/07/1388
سبز و پاینده باشید

منبع:http://mowjcamp.com/article/id/37719

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

احمدي نژاد و چالش هاي فراجناهي جهاني
قسمت اول
احمدي نژاد باز هم خود به نيويورك مي رود . اين خبريست كه مدت ها ست شنيده ايم ولي براي ما نه عجيب بوده نه فراي انتظار ، اينگونه رفتارهاي احمدي نژاد آنچنان روزمره و فراگير شده كه تا به شيرين كاري هاي جديد نمي رسد كسي را به خود جلب نمي كند . هنوز همگان ژنو و حتك حرمت جايگاه نماينده ي ايران كه متأسفانه احمدي نژاد بود و خود باعث چنين بازتابي شد را از ياد نبرده اند كه او بدنبال افتخاري ديگر به قلب امپرياليسم مي رود !
البته بيان اين مطلب ضروري است كه امت هميشه در صحنه اين بار او را نماينده خود نمي داند ( ولي باز هم دريغا دريغ از آبرويي كه به باد خواهد رفت از بحر هيچ )
اين رفتار شبه سياسي حداقل در دو بستر آشكار قابل بررسي است :
1- چرا احمدي نژاد خود شخصاً به تمامي اينگونه جلساتي مي رود ؟ اين پرسش جواب هاي گوناگون و البته استواري دارد احمدي نژاد به عنوان يك شبه سياست مدار كه تقريباً خالي از مشخصه هاي ابتدائي يك مرد سياست است در اطراف خود نمي تواند به طور مشخص دو جريان را تحمل كند . اولي افرادي هستند كه از نظر توان سياسي و مديريتي از او بيش باشند . اين اتفاق حتي در مورد مردان بي كفايتي كه ناتواني او را تشخيص مي دهند به سادگي اتفاق مي افتد و به سادگي از سر راه كنار مي روند و بلا فاصله توسط عوامل بسيار ناشناس ! در جامعه اين خبر منتشر مي شود كه فلان مقام توسط فلاني خريده شد و از راه راست منحرف شد و چه شد و چه شد ... دومين گروه افراد يا جريانات مخالف و حتي منتقدين هستند كه هر چند احمدي نژاد در مورد آنها هميشه تشبيهات و توهين هاي غير معمولي ؛ البته در سطوح فرهنگي و تربيتي خود بيان مي كند و آنها را ناچيز مي شمرد ولي به شدت در پي حذف اين جريانات بر مي آيد و اين را هم اضافه كنم كه بدلايل روشن عموماً موفق است و به قول معلم عزيز ادبيات دوران دبيرستانم زير بار زور نمي رود مگر آنكه آن زور خيلي پر زور باشد .
طبيعي است كه با چنين رويه ي خارج از تدبيري مجموعه از افراد قوي و كار آمد تهي مي شود و نهايتاً به اين مرحله مي رسيم كه احمدي نژاد مي شود نخبه ارشد دولت ! كه تو خود حديث مفصل بخوان كه به كجا خواهد انجاميد كه تا نخبه ارشد هست نخبگان جز حق درشتي ندارند . اين گونه است كه از مدتي قبل امور مملكت كه به دست ايشان است تعطيل مي شود ( البته اگر امور مملكت طبق معمول به دست افراد ديگري است خوب اين جريان خالي از اشكال است ) و همه ي وقت هزينه بدان راه مي رود كه براي ما بيابند كه مثلاً سيب زميني در تيمور شرقي از ايران گران تر است يا فلان جاني حقير در فلان بلاد جان عزيزي را گرفتست و .... كه وقتي به فلان اجلاس مي رويم نه در مقام مباحثه ي سياسي قرار بگيريم بلكه جر زني سياسي كنيم و از اين استعداد خاص تيم بندي سياسي كه اگر در سران امپرياليسم ظهور كرد در ما از قبل بود ، رفتار جنون آميز شخصي يك آلماني را به منش سياسي اروپا ربط دهيم و اگر شد آمريكا را هم به آن بچسبانيم ...
و اين مطلب تا اطلاع ثانوي ادامه دارد

تجمع ایرانیان سبز پوش در مقابل سازمان ملل در نیویورک در اعتراض به حضور احمدی نژاد و حمایت از موج سبز












بعد از صد روز شکنجه، تجاوز و سرکوب مردم ایران و از تریبون سازمان ملل متحد:رئیس دولت کودتا به جنایات خود اقرار کرد!








































رئیس دولت کودتا، بالاخره بعد از صد روز به تجاوزها، شکنجه‌ها و سرکوب‌های سه ماهه اخیر خود اعتراف کرد. او ترجیح داد از تریبون سازمان ملل این اعترافات را بکند تا صدایش رساتر به همه جهان برسد. شیوه اعتراف او هم طبق معمول با چرخاندن انگشت اتهام به سوی دیگری بود که البته بنا بر شناختی که همگان از این شخصیت دارند این امر به هیچ عنوان شگفت‌آور و غیر منتظره نبود. اصولا آنان که به دنبال پنهان کردن گناه و اشتباه خود هستند، می‌گردند تا کسی را پیدا کنند و همه چیز را به گردن او بیندازد و در این بین چه مقصری بهتر از یک مشت واژه موهوم از قبیل، استکبار، غاصبان، ظالمان، تروریست‌ها و کلمات قصاری از این دست که اصولا هیچ ضمیر معلوم و مشخصی هم ندارند!



دقایقی پیش سخنرانی رئیس دولت کودتا در سازمان ملل در حالی پایان یافت که سالن تقریبا از جمعیت خالی شده بود. به نظر می‌رسد ترک سالن در حین سخنرانی احمدی‌نژاد از دو حالت خارج نباشد: یا ترجمه حرف‌های او به انگلیسی برای بسیاری از کسانی که در سالن نشسته بودند قابل فهم نبود که الیته در این صورت باید حق را به آن مترجم بد اقبال داد که در برگرداندن مشتی عبارت مبهم و بی‌معنا که حتی در زبان مبدا هم معنای واضحی ندارند چه برسد به زبان مقصد(!) مجبور شد ثانیه‌هایی را سکوت کند. یا هم اینکه حضار به قدر کافی هوش و بصیرت داشتند که مصداقی جز خود احمدی‌نژاد و هم پالکی‌هایش را برای سخنانش نیابند و به دلیل وقوف به این امر ترجیح دادند سالن را ترک کنند.

احمدی‌نژاد در حالی پشت تریبون سازمان ملل، به عنوان نماینده غیرقانونی هفتاد میلیون ایرانی لب به سخن گشود که هزاران ایرانی معترض سبزپوش در مقابل سازمان ملل و در اعتراض به حضور وی در نیویورک تجمع کرده بودند. همچنین رئیس دولت کودتا در حالی به خود اجازه داد از لفظ تجاوز و زندان‌های غیرقانونی صهیونیست‌ها و شکنجه فلسطینیان به دست آنان سخن بگوید که هنوز آثار شکنجه بر تن و روح صدها جوان ایرانی معترض به کودتای انتخاباتی آشکار است و عده‌ای نیز تنها به جرم بازپس گرفتن رایشان بازداشتگاه‌های غیرقانونی و مخفی مورد تجاوز واقع شده‌اند.

احمدی‌نژاد در حالی به خود اجازه داد از لفظ صداقت و عدالت سخن بگوید که یک شبه طی سرکوبی گسترده و کم‌نظیر و خشونتی بی‌پرده، رای ملت را بالا کشید و در مسند قدرت نشست و بر پیکر عدالت و جمهوریت نظام نماز میت گذارد. احمدی‌نژاد در حالی به خود اجازه داد از حدیث معروف الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم سخن بگوید که ظالمانه‌ترین رفتارها را نه نسبت به قومی دیگر، چنان که صهیونیست‌ها مرتکبش شدند که نسبت به قوم و مردم خودش روا داشت تا در قدرت باقی بماند. بی‌خود نبود که در میان آن همه صندلی خالی آبی رنگ، حتی صندلی نماینده لبنان هم خالی ماند! او در حالی به خود اجازه داد، نام زیبای حضرت محمد (ص) و سایر پیام‌آوران را بر زبان جاری کند که با اعمال و رفتار چهار ساله خود و جنایات صد روزه اخیر عرض و آبروی دین را برده است.

شایسته است اکر بر این کراهت و جسارت بی‌پایان فریاد وااسلاما بلند شود! آنچه امروز رئیس دولت کودتا در سازمان ملل قرائت کرد در واقع سند اعترافات وی به تجاوزها، شکنجه‌ها، دستگیری‌ها و بازداشت‌های غیرقانونی‌ای بود که در سه ماهه اخیر در ایران صورت گرفته است. او وقیحانه تمام این کلمات را بر زبان جاری ساخت تا انگشت اتهام را از خود به سوی استکبار و تروریسم و هزاران واژه موهوم دیگر برگرداند غافل از اینکه موج سبز همچون شبهی بر زندگی او سایه گسترده است و نمی‌گذارد به این راحتی‌ها از زیر بار خون‌های بیگناه ریخته شده فرار کند
منبع:
http://mowjcamp.com/article/id/36941

ایرانی با غیرت است

حاشیه های سخنرانی ا.ن در مجمع بین المللی:
برای 3 تصویر اول متاسفم .........
















۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

گافهای امشب 20:30

امشب بار دیگر ۲۰:۳۰ کذاب به تکذیب یکی دیگر از کشته شدگان پرداخت:سعیده پورآقایی. اما چند نکته در اعترافات او و مادرش (که هر دو از ذوب شدگان هستند) جلب توجه میکرد. به این نکته نیز باید اشاره کرد که مهدی کروبی در آخرین نامهاش آورد که اطلاعات در مورد این خانم اشتباه بوده و در جلسه با هیات حقیقت(!)یاب به آن اشاره کرده بود این سوال را مطرح کرده بود که چرا در مورد ترانه موسوی این غوغاها که به پا شد سریعا پس از افشای او فروکش کرد؟؟ اما گافهای تئاتر امشب:


۱. دختر جوان اذعان کرد که از تراس منزل به پایین پریده و پایش دچار شکستگی شده بود!!!! اما اگر با دقت تمام صحنه ها را رصد می کردید متوجه میشدید که ماموران امنیتی(همان دروغ پردازان ۲۰:۳۰) وقتی زنگ آپارتمان آنها را زدند واحد ۱۲ را فشردند....با فرض اینکه این آپارتمان در هر طبقه ۴ واحد داشته باشد با احتساب طبقه همکف(همان لابی) می شود ۴ طبقه!!!!! از ۴ طبقه چگونه خودش را پرت کرده پایین و زنده مانده!؟ آیا قصد خودکشی داشته یا آرتیست و بدلکار بوده؟!!؟؟؟

۲. مادر این خانم ادعا میکرد که به هیچ کس نگفته بود که وی از خانه بیرون زده است اما کاش میگفت که چگونه عکس دخترش از خانه بیرون رفته است! (قبل از مراسم ختم)

۳. این خانم جوان عملی انجام داد که آدم در شگفتی میماند!! به نظر شما چقدر پول گرفته تا در تلویزیون ضرغامی و دوستانش به فراری بودن خود اعتراف کند! حتی دختران و زنان بد کاره نیز حاضر به صحبت جلوی دوربین نیستند و اصرار بر محو کردن یا شطرنجی کردن چهره دارند...شگفتا کسی که ادعای آبرو!!! می کند اینگونه بی حیاوار برای مطامع سیاسی کج عده ای کوتوله سیاسی جلوی دوربین و چشم هزاران نفر بر فراری بودن خود اصرار میورزد!!

۴.این خانم فراری از ریخته شدن آبروی خود توسط جریان های سیاسی گلایه مند بود! اما بهتر است به وی متذکر شوند که کدام روزنامه بر فراری بودن وی اصرار ورزید و در متن خود آورد که او سابقه ۳ بار فرار از خانه دارد و اینبار نیز از خانه فرار کرده. آیا روزنامه ی ذوب شده و امنیتی به جز کیهان شریعتمداری این ادعاها را منتشر کرد؟؟؟ پس بهتر است تنها به کاغذ های ارئه شده توسط بازجویان ۲۰:۳۰ اکتفا نمی کرد و کمی هم عقل نداشته خود را به کار می انداخت. البته کسی که در تلویزیون به فراری بودن خود اعتراف میکند انتظاری بیش از این نیست.

انقلاب سبز: ۷, ۱۴, ۲۱ :ماه مهر و همدلی! طرح مهر ( برنامه سبز ها برای روزهای تولد سران اصلاحات )




















گروه انقلاب سبز :

میلیونها انسان در این ماه دوست دارند تولد سه شخصیت محبوب خود را جشن بگیرند، اما عده ای دزد و آدمکش مانع از این کار میشوند. چگونه چند صد نفر بر سرنوشت چند میلیون نفر حاکم میشوند؟ چگونه عده ای اسلحه به دست، دست به آدم ربایی، شکنجه و تجاوز میزنند و کسی دم بر نمی آرد؟

آیا جز به خاطر فقدان حس همدلی و پیوندهای اجتماعی است؟
بالا شهری/ پایین شهری، بچه سوسول/بچه گدا ... چه چیزی ما را از هم جدا افکنده است؟ چه کسی بر ترس و تنفر ما از یکدیگر، حکومت میکند؟

مصیبت امروز ما، در جدایی و انشقاق دیروز ریشه دارد؛ ما دریافته ایم که تفرقه و بی خبری از یکدیگر و ترس ما از باهم بودن، باعث سلطه عده ای آدم کش بر ما شده است.

برای اصلاح سیاست، گاه باید ریشه های اجتماعی آن را اصلاح کرد. اکنون سیاست ما عرصه تاخت و تاز جنایتکاران و دروغ گویان شده است و ما برای دیدار یکدیگر نیازمند اخذ مجوز از دولت دروغ و شکنجه هستیم. ما در ماه مهر برای زدودن علت و ریشه این فجایع، اصلاح را از خودمان آغاز خواهیم کرد و سعی میکنیم به نزاع های ساختگی قومی، مذهبی، طبقاتی و قبیله ای پایان دهیم و جامعه ای مدنی، همدل و قوی ایجاد کنیم. و به تنهایی و انزوا و زندگی جزیره ای خود، یک بار برای همیشه، پایان دهیم.

اینک، ماه مهر را همچون نشانه ای برای تجدید مهر و همدلی اجتماعی تلقی میکنیم. ما فارغ از عقاید سیاسی خود، در این ماه به ریشه های اجتماعی دیکتاتوری حمله میکنیم. دست در دست هم، ماه مهر را به فرصتی برای ایجاد پیوندهای مدنی جدید، دائمی و سازنده تبدیل خواهیم کرد. اینک در این ظلمت کودتا، که برگزاری یک جشن تولد هم ممنوع شده است؛ اینک که ما را از شاد بودن منع کرده اند، سه شب از شبهای مهر را به شاد کردن همشهریان ناشاد خود اختصاص میدهیم. به سراغ کسانی میرویم که دولت کودتا سعی میکند ما را در برابرشان قرار دهد. با کیک و شکلات و شیرینی به خانه محرومان و آسیب دیدگان جامعه میرویم، نه برای صدقه، بلکه برای آشتی، برای پیوند و همدلی، تا فاصله و شکاف اجتماعی را از بین ببریم و جنبشی ملی ایجاد کنیم. ما برای صدقه دادن نمیرویم؛ ما برای واریز کردن پول به شماره حساب نمیرویم. بلکه برای ایجاد روابط و شبکه هایی جدید به محله های پایین شهر و خانه های محقر فقرا و نیازمندان میرویم و پیوند اجتماعی جدید و سازنده ای را تجربه میکنیم. با هم دوست میشویم و درد دل شان را میشنویم و دردهای خود را با آنان در میان میگذاریم، شاید در سایه این پیوند جدید، بتوانیم راهی برای درمان دردهای مشترک خود پیدا کنیم.
هر کس، با هر عقیده سیاسی، با هر مرام و مسلک و مذهب، اگر از وضعیت سیاسی جامعه گلایه ای دارد، در شبهای هفتم، چهاردهم، و بیست و یکم ماه مهر، در این پیوند عظیم اجتماعی، همراهی مان کند.

به سوی جنش سبز دانشجویی،بخش اول: دانشجویان و وزیر علوم جدید


















کاری از گروه تحلیلگران انقلاب سبز

به سوی جنش سبز دانشجویی


لینک دانلود به سوی جنش سبز دانشجویی!

بخش اول: دانشجویان و وزیر علوم جدید


در دولت نهم، تصدی وزارت علوم به آقای زاهدی سپرده شد. با توجه به کارنامه چهار ساله این وزارتخانه، میتوان گفت که عملکرد وی با سیاست های رئیس دولت نهم، به خوبی منطبق و هماهنگ بود. اما با این وجود، در دولت کودتا، وزارت علوم به کامران دانشجو سپرده شد؛ معاون سابق وزیر کشور، که سابقه فرهنگی و علمی چندان روشنی ندارد و بیشتر به عنوان یک چهره سیاسی شناخته میشود.
کامران دانشجو در رشته فنی و در انگلستان تحصیل کرده است، اما ظاهرا تحصیلات وی به دلیل عدم کفایت علمی و کسب نمرات پایین، نیمه تمام ماند. اما خود وی مدعی است که به خاطر فتوای آیت الله خمینی در مورد سلمان رشدی از انگلستان اخراج شده است. در حقیقت، دانشجو در دوره کارشناسی ارشد، و به خاطر کسب نکردن نمره قبولی از دانشگاه اخراج شد و زمانی که بحران سلمان رشدی روابط ایران و انگلستان را تیره کرد، وی چند ماه بود که از دانشگاه اخراج شده بود و در لندن سرگردان بود و دیر یا زود باید به ایران باز میگشت. اما در این حین، با صدور فتوای قتل رشدی، فرصت را غنیمت شمرد و به اتفاق چند تن از دوستان خود، دفتر انتشارات پنگوئن (ناشر کتاب رشدی) را به آتش کشید و پس از این کار از بریتانیا اخراج شد. وی خود را دارای مدرک دکترای هوا فضا میداند، اما حرف و حدیث در خصوص این مدرک و محل اخذ آن، بسیار است اما او با همین مدرک، به عنوان استاد در دانشگاه علم و صنعت استخدام شده است و یکی از اعضای حلقه علم و صنعت به شمار میرود که روابط شخصی و نزدیکی با رئیس دولت کودتا دارد. وی در زمان وزارت «دکتر» کردان به معاونت وزارت کشور رسید و در انتخابات 22 خرداد، رئیس ستاد انتخابات کشور بود. کامران دانشجو، اکنون به وزارت علوم دولت کودتا رسیده است و از این پس متولی امور کلیه دانشگاه های کشور، به شمار میرود. اما با توجه به وضعیت انتخابات اخیر، حساسیت هایی در مورد شخص وی وجود دارد، و انتصاب وی به وزارت علوم و تصدی مسئولیت آموزش عالی کشور، در شرایطی صورت میگیرد که جامعه تحصیل کرده و دانشگاهی کشور، نگاه مثبتی به او ندارند.

در هفته های پس از انتخابات، مقامات دولتی و سران نظام، اظهار نظر های مختلف و گاه متناقضی در مورد وقایع بعد از انتخابات به زبان آوردند اما به هر حال بسیاری از اعضای دولت و مقامات نظامی در مورد بروز یک فتنه یا بحران، هم عقیده بودند. از این نظر، دولت کودتا، در فضایی متشنج یا غیر معمول آغاز به کار میکند. معمولا هر دولتی در این شرایط به دنبال آرام کردن فضا و عبور دادن خود و جامعه از بحران است. اما دست کم در خصوص جامعه دانشگاهی، به نظر نمیرسد انتصاب کامران دانشجو به وزارت علوم، به آرام کردن یا حتی غیر سیاسی کردن فضای دانشگاهی کشور کمک کند. این در حالی است که رهبری، معتقد است دانشگاه ها باید به فعالیت های علمی و جنبش نرم افزاری اولویت دهند و با وجود حفظ هوشیاری سیاسی، بیش از حد درگیر مطالبات جناحی و سیاسی نشوند. در این شرایط، چرا شخصیتی کاملا سیاسی و مورد توجه، به وزارت علوم گماشته شده است؟ آیا انتصاب چنین شخصی به وزارت علوم موجب بروز اعتراض و تشنج در دانشگاه ها و فضاهای آموزشی کشور نخواهد شد؟
به لحاظ منطقی نمیتوان انتظار داشت که فضای دانشگاهی کشور، با وجود یک وزیر سیاسی در راس وزارت علوم، شرایط آرام و نرم افزاری مورد نظر مقام رهبری را سپری کند. اما به موازات این امر، شاهد حمایت بی قید و شرط رهبری از دولت کودتا هستیم و نمیتوانیم ادعا کنیم که انتصاب کامران دانشجو به وزارت علوم، نوعی دهن کجی یا عدم پیروی از سیاستهای رهبری بوده باشد. چراکه در این صورت، رهبری به مجلس فرمان نمیداد که به هیئت دولت رای اعتماد بدهد. همه به یاد دارند که یکی از تند ترین و شدید ترین مخالفتها با انتصاب کامران دانشجو به وزارت علوم، توسط نمایندگان اصولگرا صورت گرفته بود و اگر فرمان رهبری نبود، مطمئنا دانشجو به وزارت علوم نمی رسید. بنا براین به نظر میرسد با انتصاب عنصری سیاسی، مثل کامران دانشجو، بحران یا تنش موجود در جامعه، به دانشگاه انتقال می یابد. اما پرسشی عمیق همچنان ذهن را مشغول میکند: آیا برنامه یا نقشه ای طراحی شده است که بحران (تنش یا اعتراض) از عرصه عمومی و خیابانها به دانشگاه منتقل شود (و چرا؟) یا اینکه انتصاب کامران دانشجو، صرفا ناشی از بی تدبیری و یکی از اشتباهات دولت کودتا است؟

نظرات و پیشنهادات : ( دوستان رعایت بفرمائید ، این آدرس ایمیل فقط برای پیشنهادات در مرود موضوع مقاله میباشد و از ارسال ایمیل هایی با موضوعات دیگر خواهشمندیم خودداری کنید و برای این کار از ایمیل های دیگر گروه استفاده نمائید، با تشکر )
green.greenrevolution.grou
p@gmail.com

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

تقدیم به جوانه های سبز سمنان ،همشهری با قلبت بخوان!



























گیرم که در باورتان به خاک نشستم و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است با ریشه چه می کنی؟ گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع میزنی ،با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنی؟ گیرم که می زنی، گیرم که می بری، گیرم که می کشی با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنی؟

این تکنیک می تونه برای ما هم مفید باشه بخونید

آسیب‏شناسی بر راهپیمایی در شهرستان‏ها / تحلیلی بر روز قدس شیراز


به نظر می رسد استراتژی‏هایی که می‏بایست جنبش سبز در شهرهای دیگر ایران در راهپیمایی‏ها اتخاذ نمایند اندکی متفاوت با تهران باشد. این نظر از آنجا به ذهن نگارنده متبادر شد که سبزها توانستند در روز قدس در شیراز جمعیت قابل توجهی را شکل دهند، اما به دلیل عدم رعایت شرایط حاکم بر شهری چون شیراز، که به نظر می‏رسد بر بسیاری شهرهای دیگر ایران به جز تهران نیز حاکم باشد، نتوانستند آنگونه که شایسته جمعیت حاضر بود حضور خود را به نمایش بگذارند.

نگارنده در حدود ساعت 10 صبح به چهار راه پارامونت رسید و جمعیتی شاید حدود 400 نفر از سبزها را مشاهده نمود که توانسته بودند در گوشه‏ای گرد آیند و البته تعداد بیشتری نیز در اطراف و یا سایر مسیرهای منتهی به پارامونت بودند که در نهایت جمعیتی در حدود 5 هزار نفر را تشکیل می دادند، ارقام به هیچ عنوان دقیق نیست بلکه ناشی از تخمین های نگارنده است و این جمعیت چیزی بود که در میدان دید من بود که حتی اگر همه جمعیت همینقدر هم بوده باشد بازهم با توجه به شرایط شیراز در خور ستایش و توجه است.

اما آنچه که مانع از شکل گیری جمعیتی گسترده‏تر از هسته نخستین شد و به طبع آن سرکوب آنان و سایرین را به همراه داشت آن بود که این جمع پیش از رسیدن به تعدادی مناسب‏تر شروع به دادن شعار نمودند و با این کار بهانه سرکوبی را که سرکوبگران، یعنی گروه‏های انصار و ضد شورش که بدان نیاز داشتند را در اختیار آنان قرار دادند و به اندازه کافی بزرگ نبودن جمعیت آنان نیز این امر را برای سرکوب‏گران بسیار ساده نمود و برخورد با این هسته نخستین نیز موجبات سردرگمی و در برخی موارد ترس حاضران دیگر را به همراه داشت.

به نظر می رسد با توجه به این وضعیت، سبزها در شهرستان‏ها حتی اگر موجبات شعار دادنشان تا پایان مراسم‏ها و راهپیمایی‏ها هم فراهم نگردید، به نشان دادن علامت پیروزی و سایر نمادهای این جنبش و از جمله رنگ سبز اکتفا نمایند که این امر خود بی شک بسیار تاثیر گذارتر از حضوری ناگهانی و پر سر و صدا اما کوتاه مدت باشد که در نهایت سرکوب را به همراه خواهد داشت.

صرف نشان دادن علامت پیروزی و نمادهای سبز همراهی تعداد بیشتری از مردم را بر خواهد انگیخت که این امر سرکوب را برای نیروهای امنیتی و شبه امنیتی مشکل خواهد کرد. دعوت افراد به آرامش هم وظیفه‏ای است که هر یک از حاضران بر عهده دارند چون در این شرایط دو دسته به راهپیمایی‏های سبز ضربه میزنند، یک عده افرادی که به دلیل جو حاکم کنترل احساسی خود رو از دست می‏دهند و دیگری افرادی که با ماموریت قبلی از سوی نهادهای سرکوبگر عامدانه به دنبال به تشنج کشاندن تجمع و آماده کردن زمینه برای سرکوب حاضران هستند.

به نظر نزدیکترین مناسبت بعدی برای گردهم آیی سبزها راهپیمایی 13 آبان باشد که توجه به نکات ذکر شده در بالا شاید امکان گردهم آیی گسترده‏تری را در اختیار جنبش سبز ایران در سایر شهرهای ایران که از تمرکز جمعیتی و گستردگی جغرافیایی تهران برخوردار نیستند قرار دهد. بی شک با کمی حوصله و صبر تمام ایران سبز خواهد شد و این چندان دور از دسترس نیست، فقط کافی است کمی آگاه باشیم.

منبع:http://www.mowjcamp.org/article/id/35323

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

Happy birthday to my president

جمع آوری پیام تبریک برای تولد مهندس موسوی
سالروز تولد مهندس میرحسین موسوی روز هفتم مهر ماه می باشد و هوادارن ایشان در حال جمع کردن طومار امضای پیام تبریک به مهندس میرحسین موسوی هستند.
برای وارد شدن به لیست امضا کنندگان طومار ، به آدرس زیر مراجعه فرمائید:
www.petitiononline.com/09292009/petition-sign.html
پس از وارد شدن به صفحه مورد نظر
در ردیف اول : “نام” – ردیف دوم “پست الکترونیکی” – ردیف سوم ” کشور محل اقامت” – ردیف چهارم : ” پیام تبریک” را وارد کنید . سپس در قسمت زیرین آن روی گزینه Preview Your Signature کلیک کنید و پس از اطمینان از صحت اطلاعات وارده ، بر روی گزینه Approve Signature کلیک کرده تا امضای شما ثبت شود .
جا نمانید................

دانلود ویدیوهای روز قدس سبز

سلام دوستان اول اینکه بابت نظرات شما واقعا ممنون سپاسگزارم.امیدوارم روز جشن پیروزی همدیگر را ببینیم.
دوم اینکه برای دانلود کردن ویدیوهای روز قدس سبز و دیدن شکوه و عظمت این روز سبز پوش در 4shared و 2shared به این وبلاگ مراجعه کنید .در پیوندها هم آدرسش لینک شده.خبرهای موثق و روز را نیز از این وبلاگ دنبال کنید.در زیر آدرسش را گذاشتم مرسی
www.mousavifans77.blogspot.com

خامنه ای نمازش را خواند و آیت الله صانعی و آیت الله منتظری هنوز هلال را رویت نکرده اند

ساعت ۱۱ صبح بوقت تهران روز یکشنبه است .نماز عید فطر در دانشگاه تهران به امامت خامنه ای در حال اجراست ولی هنوز آیت الله صانعی و آیت الله منتظری هلال را رویت نکرده اند.

وبسایت آیت الله صانعی: بسمه تعالی. با توجه به تماس های مکرر مومنین روزه دار با دفتر معظم له ، به اطلاع می رساند تا کنون رویت هلال ماه شوال برای حضرت آیت الله العظمی صانعی(مدظله العالی) ثابت نشده است، و امروز یکشنبه 29/شهریور روز 30 ماه مبارک رمضان می باشد.

وبسایت آیت الله منتظری: تا این لحظه حلول ماه شوال برای آیت الله العظمی منتظری ثابت نشده است، به محض ثبوت به اطلاع خواهد رسید

منبع:http://siahnevis.com/2009/09/20/424

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

نامه ۲۷ استاد دانشگاه به خامنه ای : رژیمی که وحشیانه تر از هر مهاجم بیگانه با ملت خویش رفتار می کند از هر بیگانه ای بیگانه تر است

بیست و هفت تن از اساتید و اعضای هیات علمی دانشگاه تهران طی نامه ای سرگشاده به آیت الله علی خامنه ای، سخنان اخیر وی در نماز جمعه مبنی بر مقایسه ولایت خویش با ولایت علی را زمینه ای برای قلع و قمع مخالفین و معترضین به نتیجه دروغین انتخابات ریاست جمهوری ایران دانسته و نسبت به عواقب آن هشدار داده اند.

اساتید و اعضای هیات علمی دانشگاه تهران طی نامه ای که نسخه ای از آن توسط یکی از اساتید امضاء کننده این نامه در اخیتار جرس قرار گرفته است، علاوه بر تاکید بر حضور معترضان در راهپیمایی روز قدس به منظور پاسخ صریح به خطبه های خامنه ای خطاب به رهبری نوشته اند: شما شبیه امام علی نیستید و مخالفین شما هم شبیه مخالفین امام علی نیستند. زیرا هر سه گروه مخالف امام علی ، بر علیه عدالتخواهی امام شمشیر کشیدند. در حالی که مخالفین شما برای احقاق حق انتخاب مردم و تعیین تکلیف رأی ربوده شدة آنها در برابر شما به اعتراض ایستادند و با مسالمت و مدنی ترین شکل ممکن به تحقیر ملت توسط کودتاگران و دزدان رأی مردم اعتراض کردند. نه باتوم داشتند و نه سلاح سرد و گرم ، در حالی که ایادی آشوبگر و اغتشاشگر شما هم باتوم داشتند و هم سلاح سرد و گرم و سبعیت. پس با چه منطقی خود را به جای امام علی می نشانید و مخالفین خود را به جای مخالفین امام علی؟ و بی شرمانه از مدارای با مخالفین دم می زنید ؟
متن کامل نامه بدین شرح است:

جناب آقای خامنه ای

خطبه های نماز جمعة اخیر (20 / 06 / 88 ) شما بیانگر این بود که شما با شبیه سازی بین حکومت امام علی (ع) و سیاست ایشان در برخورد با مخالفین و نظام ولایی خودتان ، سعی وافر داشتید که اولاً خود را به جای امام علی و مخالفین خود را به جای مخالفین امام قرار داده و قداست و پاکی را از آنِ خویش و نفرت و پلیدی را از آنِ مخالفین خود سازید. ثانیاً تلاش نمودید با شبیه سازی مخالفین خود با مخالفین امام علی ، به زعم خود زمینه را برای قلع و قمع نهایی مخالفین فراهم نمائید. همچنین با ترسیم چهرة دشمنان و دوستان خارجی نظام و نیز تکرار حضور 85 درصدی مردم در انتخابات ، سعی کردید پایگاه مستحکم مردمی نظام را به رخ مخالفان داخلی خود کشیده و داغ و درفش را به سران جنبش مردمی نشان دهید تا هم آنان و هم مردم را از ادامة حرکت جنبش سبز و حضور در راهپیمایی روز قدس باز دارید . در این رابطه نکات قابل تأملی به چشم می خورد که برای تنویر افکار عمومی و احیاناً تنبّه شما ، به تبیین آنها می پردازیم:

1- شبیه سازی بین دو پدیدة اجتماعی یا دو دورة تاریخی زمانی در صورتی امکان پذیر و منطقی خواهد بود که بین آن دو وجوه تشابهی موجود باشد . در حالی که بین نظام علوی و نظام ولایی شما نه تنها وجوه تشابهی وجود ندارد بلکه در تضاد با یکدیگرند. البته شاید تنها وجه تشابه هر دو نظام، واژة اسلامی باشد که به عنوان صفت (واقعی یا غیر واقعی) به دنبال هر دو نظام آمده است.

2- اینکه شما نه تنها علی (ع) و مشابهش نیستید بلکه در مقابل و در تضاد با آن بزرگوار هستید را از مقایسة کارنامة سی سالة شما در ایام پس از پیروزی انقلاب تا کنون با کارنامة سی سالة دوران سکوت و حکومت آن حضرت می توان به وضوح مشاهده کرد ( که البته تفصیل آن نیازمند مجال و مقال دیگری است.)

3- ظاهراً شما در مقام خطابه با مطرح کردن دیدگاههای امام در مورد ارزش حکومت و انگیزة ایشان در پذیرش حکومت ، سعی کردید خود را به ایشان تشبیه نمائید. در حالی که اولاً صرف ادعا برای اثبات این امر کافی نیست و تنها اعمال و رفتار شماست که می تواند مؤید یا نافی این امر باشد. ثانیاً شما عمداً یا سهواً نظر امام را در مورد حق حاکمیت که مختص مردم می داند و لاغیر ،فراموش کردید مطرح بفرمایید و شاید به مصلحت نظام ولایی خویش ندیدید! .آری ، فراموش کردید این سخن امام را مطرح کنید که فرمود: " ای مردم حق حاکمیت از آنِ شماست و هیچ کس جز آنکه شما او را امیر خود گردانید حقّ حکومت بر شما را ندارد." و یا آنجا که می فرماید: "رسول خدا (ص) از من پیمانی گرفت و فرمود : ای پسر ابی طالب ، ولایت امّتم حقّ توست. اگر به درستی و عافیت تو را سرپرست خود کردند و با رضایت درمورد تو به وحدت نظر رسیدند، امرشان را بر عهده گیر و بپذیر؛ اما اگر در بارة تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خود واگذار ."

4- می بینیم که تضاد نگرش و عمل شما با نگرش و عمل امام علی (ع) در این است که امام حق حاکمیت را حقّ مردم می دانست و در مقاطعی که مردم نمی خواستند نه به دنبال حکومت می رفت و نه خود را بر مردم تحمیل می کرد (به عنوام مثال ، عدم شرکت امام در جریان سقیفة بنی ساعده و نـــــه گفتن به پیشنهاد عبدالرحمن بن عوف در شورای حکومتی عمر و خودداری از پذیرش حکومت پس از قتل عثمان، شواهد روشنی هستند بر این نگرش و روش امام ). در حالی که شما با حمایت از طرّاحی و اجرای کودتا و خیانت در امانت مردم ، نه تنها حقّ انتخاب و حقّ حاکمیت را از مردم سلب کردید ، بلکه چشم خود را بر حضور میلیونی و آرام مردم معترض بستید و به جای پاسخگویی آرام و منطقی به اعتراض آرام مردم ، چماقداران حکومتی خود را در ملأ عام بر سر مردم ریختید و به بهانة آشوب و اغتشاشی که ایادی خود شما بر پا کرده بودند و می کنند مردم بی گناه را یا در خیابانها به خاک و خون کشیدید و یا در بازداشتگاههای مخوف قرون وسطایی خود به مسلخ نظام ولایی خود بردید و با شکنجه های جسمی و روحی و حتی فحاشی های رکیک و تجاوز جنسی به زنان و مردان در بند و بی گناهانی که گناهی جز اعتراض به خیانت شما در امانت و باز ستادن امانتشان نداشته اند ، نه تنها حقّ انتخاب و حقّ حیات را از آنان سلب نمودید ، بلکه کرامت انسانی آنان را با پلید ترین رفتارها به ابتذال کشاندید.

5- شما که دائماً به بهانة دشمن ستیزی ، هر نوع انتقاد و مخالفت مردم را به توطئة دشمنان و بیگانگان نسبت داده و می دهید و مردم حماسه ساز قبل از انتخابات را ، به بهانة اعتراض آنان به نتیجة انتخابات و ربودن رأیشان توسط ایادی شما و ستاد کودتا ، عاملان دولتهای بیگانه و مجریان انقلاب مخملی می خوانید و پس از بازداشت های فله ای ، آنان را در اختیار بازجویان جلّاد خود (که هیچ حدّ و مرز قانونی و دینی و اخلاقی و انسانی نمی شناسند) قرار می دهید تا از طریق اعمال شکنجه های وحشتناک قرون وسطایی، توهمات اربابشان را به صورت اقاریر و اعترافات نمایشی بر زبان آنان جاری ساخته و تحویل بی دادگاههای ولایی شما دهند ، چه وجه تشابهی با امام علی دارید ؟ و اصولاً چه تشابهی بین نظام ضد دینی و ضد انسانی شما و نظام مبتنی بر حقّ و عدل امام علی است که شبیه سازی می کنید تا با عوام فریبی و به لجن کشیدن دین خدا و ولیّ او ، چند روزی بر عمر ننگین نظام ضد جمهوری و ضد اسلامی خویش بیفزایید ؟

6- به راستی این دشمنانی که دائماً از آنان سخن می گویید کیانند و چه ویژگی هایی دارند ؟ و اصولاً معیار دوست و دشمن چیست؟ اگر ظلم و غارتگری معیار شناخت بیگانگان و دشمنان است آیا ظلم آشکار و تعدی و تجاوزهای بی شمار شما و ایادیتان به مال و جان و مال و نوامیس مردم، شما را در ردیف بیگانگان و دشمنان قرار نمی دهد؟ شما که دائماً مردم را از هجوم و سلطة بیگانگان می ترسانید آیا تا کنون از خود پرسیده اید که اگر بیگانگانی نظیر آمریکا و اسرائیل بر این مملکت مسلط شوند آیا بدتر از شما با مردم رفتار می کنند؟ آیا لحظه ای اندیشیده اید که در نظر اکثریت ملت تحت ستم ، ماهیت رژیم ولایی شما از رژیم اسرائیل بدتر و خطرناکتر است ؟ چرا که اسرائیلیان زندانیان فلسطینی را شکنجه می کنند و دژخیمان شما مردم بی گناه و ملت خویش را مورد شکنجه های جسمی و روحی و جنسی قرار می دهند . آری در نظر مردم، جنایاتی که چماقداران حکومتی شما با خوابگاههای دانشجویی و دانشجویان بی گناه کردند از هیچ بیگانه ای انتظار نمی رفت.

7- در حکومت علوی ، وقتی که پیشوای مسلمین می شنود که در نقطه ای از قلمرو اسلامی، خلخالی را به ستم از پای یک زن یهودی ربوده اند ، بر خود سیلی می زند و می فرماید که اگر کسی از شنیدن این خبر و ننگ وقوع این عمل در قلمرو اسلام دق کند نباید بر او خرده گرفت. اما در حکومت ولایی شما بازجویان و دژخیمان با اختیار تامّ و خیالی آسوده از هرگونه مجازات احتمالی ، هر بلایی که مایلند بر سر زندانیان بی گناه می آورند و جان و حیثیت انسانی و ناموس آنان را مورد تجاوز قرار می دهند و پس از تجاوزات بی شرمانة جنسی آنان را به قتل می رسانند و حتی برای محو آثار جنایتشان ، قربانیان را با آتش یا اسید می سوزانند و جسد آنها را شبانه یا در بیابانها رها کرده و یا به صورت گمنام در گورهای دسته جمعی بهشت زهرا پنهان می نمایند و شما در روز روشن و در برابر دیدگان خانواده های مظلوم و داغدار خانواده های آنان و نیز یک ملت دربند و همة جهانیان ، از جایگاه نماز جمعه به تعریف و تمجید از جنایتکاران پرداخته و با افتخار از ظرفیت بالای نظام برای سرکوب فریاد حق طلبانة ملت سخن می گویید. به راستی با چه رویی از امام علی و حکومت وی سخن می گویید؟ شما نه تنها شبیه او نیستید ، بلکه به عنوان کسی که همة ویژگیهای دشمنان امام علی (ع) را در خود جمع کرده اید ( آنچه شرّان همه دارند تو تنها داری ) حق ندارید نام آن بزرگوار را بر زبان آورده و اسوة عدالت را شریک جنایتهای نظام ضد دینی خویش کنید. آیا درد انتساب شما به امامی که قربانی عدالتخواهی خود شد و حاضر نبود برای حفظ قدرت و حکومت خویش و رسیدن به پیروزی ، کوچکترین ستمی را حتی بر دشمنان قسم خوردة خود روا دارد ، از درد ضربت شمشیر مسموم ابن ملجم دردناکتر و کشنده تر نیست ؟

8- به راستی بین حکومت علوی که مبتنی بود بر صداقت و عدالت و احقاق حقّ مظلومین، و حکومت ولایی شما که بر دروغ و تقلب و خیانت در امانت مردم و تزویر و عوام فریبی و ارعاب و تهدید و سرکوب مردم بی گناه استوار شده است چه وجه تشابهی است ؟ چقدر عوام فریبی ؟ چرا حاضرید برای حفظ قالب نظام خود ، همة محتوای دینی و انسانی و اخلاقی انقلاب و اسلام را قربانی کنید؟ آیا لحظه ای اندیشیده اید که حاکمیت نظام اسلامی بی محتوای شما ، از تسلط هر حکومت بیگانه بر کشور خطرناکتر است؟ زیرا تسلط بیگانگان ممکن است مال و جان ملت را تباه کند، در حالی که حاکمیت نظامی که به هیچ حد و مرز قانونی و شرعی و اخلاقی و انسانی پای بند نیست و فقط نام دین را یدک می کشد نه تنها مال و جان و ناموس مردم ، بلکه دین و ایمان و فرهنگ جامعه را به تباهی و ابتذال می کشاند.

9- شما شبیه امام علی نیستید و مخالفین شما هم شبیه مخالفین امام علی نیستند. زیرا هر سه گروه مخالف امام علی ، بر علیه عدالتخواهی امام شمشیر کشیدند . در حالی که مخالفین شما برای احقاق حق انتخاب مردم و تعیین تکلیف رأی ربوده شدة آنها در برابر شما به اعتراض ایستادند و با مسالمت و مدنی ترین شکل ممکن به تحقیر ملت توسط کودتاگران و دزدان رأی مردم اعتراض کردند. نه باتوم داشتند و نه سلاح سرد و گرم ، در حالی که ایادی آشوبگر و اغتشاشگر شما هم باتوم داشتند و هم سلاح سرد و گرم و سبعیت . پس با چه منطقی خود را به جای امام علی می نشانید و مخالفین خود را به جای مخالفین امام علی؟ و بی شرمانه از مدارای با مخالفین دم می زنید ؟

10- بنابراین ، اگر استبداد و خودکامگی اندک توانی برای دیدن واقعیات و حقایق در شما باقی گذاشته باشد که بعید می نماید ، خواهید دید همانگونه که نظام ولایی شما هیچ شباهتی به نظام علوی ندارد و مخالفین شما نیز هیچ شباهتی با مخالفین امام علی ندارند ، روش سیاسی شما و حکومت ولایی تان هم هیچ شباهتی با روش سیاسی حکومت علوی ندارد. امام علی نه تنها هیچ کس را مجبور به بیعت نکرد ، بلکه حقوق هیچ مخالفی را از بیت المال قطع نکرد و هیچ مخالفی را قصاص قبل از جنایت نکرد . در حالی که حکومت ولایی شما نه تنها مردم را از حقّ حاکمیت محروم ساخته ، بلکه مخالفین را به گناه نکرده قصاص کرده و دست تجاوز به مال و جان و نوامیس مخالفین گشوده و پای اهانت و تحقیر بر حیثیت و کرامت انسانی ملت بزرگ ایران نهاده است.

11- ادعای پایگاه مردمی برخاسته از 40 میلیون رأی مردم و حضور 85 درصدی مردم در انتخابات نیز پوشالی است و قابل مصرف برای چماقداران و جلادان و دژخیمان حکومتی و درصد قلیلی از مردم طرفدار شما . زیرا حضور پر نشاط تودة مردم و بویژه جوانان در ایام تبلیغات انتخاباتی ، و حضور 85 درصدی مردم ( که ناشی از فعال شدن تمامی رأی های خاموش در داخل و خارج کشور بود ) ، قطعاً برای ادامة وضع موجود نبود. نسل جوان و مردم مأیوس و قهر کرده با نظام و انقلاب برای تغییر وضع موجود به صحنه آمدند نه برای تثبیت آن و تمامی شعارهای امواج خروشان مردم در ایام تبلیغات انتخاباتی بیانگر این واقعیت آشکار است . بدیهی بودن این امر به قدری بود که وقتی یک ساعت پس از اتمام انتخابات و قبل از آمدن تمامی صندوقها از شهرستانها ، ستاد کودتای وزارت کشور و برخی از خبرگزاری های وابسته به دولت ، محمود احمدی نژاد را با احراز بیش از 60 درصد آراء برندة انتخابات اعلام کردند مردم بهت زده شدند و احساس کردند کودتایی در حال شکل گیری است و وقتی نظامی شدن فضای شهر تهران از عصر روز انتخابات و حضور شما در تلویزیون و تبریک شتابزدة ایشان به احمدی نژاد ( قبل از اتمام شمارش آراء و بررسی شکایات و اعلام صحّت انتخابات توسط شورای نگهبان) را در کنار هم قرار دادند یقین کردند کودتا به رهبری شخص شما صورت گرفته است و به همین دلیل از روز 23 خرداد اعتراضات مردمی با شعار موسوی موسوی رأی مرا پس بگیر آغاز شد و مردم با حضور چند میلیونی خود در راهپیمایی روز 25 خرداد ، علیه توهینی که به شعور و حقّ انتخاب آنان شده بود فریاد اعتراض مسالمت آمیز خود را به گوش جهانیان رساندند. اما شما جاهلانه یا مغرضانه چشم خود را براین اعتراض گستردة مردمی (که یادآور حضور گستردة مردم در ایام پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 بود ) بسته اید و عوامفریبانه حضور گستردة اصلاح طلبانة مردم در انتخابات و نیز حضور معترضانه و میلیونی مردم تهران در روز 25 خرداد و پس از آن را به نفع خود و نظام ولایی رسوای خود مصادره کرده و بی شرمانه همة این واقعیات ( که نـــــــــــه ی بزرگ ملت به شما و رئیس جمهور منتصب شما بوده است ) را پایگاه مردمی نظام تلقی کرده و با تکیه بر آن به ملت اعلام جنگ می دهید و در سراب توهّم خویش ، روش سیاسی خویش را ادامة روش سیاسی امام علی می نمایید !!! زهی خیال باطل . غافل از اینکه طشت رسوایی شما از آسمان قداست بر زمین افتاده و عام و خاص ، پلیدی چهرة مستور در پس پردة قداست و امامت مسلمین جهان را بوضوح دیده اند و برملا شدن جنایات دژخیمان نظام ولایی ، حنای همة ادعاهای پوشالی شما را بی رنگ ساخته است.

12- آری ، رژیمی که وحشیانه تر از هر مهاجم بیگانه با ملت خویش رفتار می کند از هر بیگانه ای بیگانه تر است و ادعای دفاع از مظلومین فلسطینی توسط چنین نظامی، از تلخ ترین لطیفه های تاریخ است که نظام ولایی شما مبدع آن بوده است . بنابراین از این پس ملت ایران ، قدس شریف (عدالت ، آزادی و کرامت انسانی) دربند خویش را نه در سرزمین فلسطین ، که در سرزمین غصب شدة کهریزک و اوین و هزاران بازداشتگاه و زندان رسمی و غیررسمی رژیم ولایی و جای جای وطن به یغما رفته اش ، جستجو کرده و برای رهایی آن از چنگال ایادی غاصب بدتر از اسرائیلِ نظام استبداد دینی شما که تمامی سرزمین پاک ایران را همانند غزه به زندانی بزرگ تبدیل کرده ، تلاش می کند و پتک سنگین تمامی آه و ناله ها و نفرین ها و فریادهای دلخراش مادران و پدران داغدار و همسران و فرزندان به سوگ عزیزانشان نشسته و تمامی ملت ستمدیدة ایران بر سر استکبار مولود نظام ولایی شما فرود خواهد آمد.

به امید رهایی هر چه سریعتر ملت مظلوم و شجاع ایران و نیز اسلام منادی آزادی و عدالت از چنگال متحجرین و قدرت پرستان نظام استبداد دینی جمعی از اساتید و اعضای هیأت علمی دانشگاههای تهران

دیروز چه گذشت........








سلام بر شما ملت غیور ایران
درود بر شما و عزم راسختان.دیروز را در تاریخ نور باران کردید.ندای آزادی بار دیگر در ایران ما طنین انداز شد.از سویی رژیم اشغالگر قدس و از سویی دیگر رژیم نامشروع دهم به خود لرزیدند.ما دیروز بردیم.هرچند که حضورمان کمی کمرنگ شده بود.اما همین کمرنگی هم میلیونی بود.برای ما همین که از ترس اینترنت را مختل کنند و بازی استقلال و استیل آذین را نشان ندهند بس است.وقتی تصویر بازی را در گوشه ی صفحه ی تلویزیون با کیفیت کامل و فقط سیاه و سفید نشان می دهند می فهمیم.70 هزار تماشاگر یکصدا به نمایندگی از میلیون ها ایرانی فریاد سبز آینده را سر میدهند.دیروز استقلال نبرد. این پیروزی حق بر باطل بود. پیروزی دستهای خالی به گلوله و باتوم.

بخدا از صبح دیروز می خواهم با شما درد دل کنم.ولی اینترنت در ایران مختل شده بود.

عده ای احمق با جانمان بازی کردند.حوالی ساعت 12 ظهر بود که باخبر شدم افرادی با چاقو به سیدمان حمله کرده اند.واقعا چه کار داشتند می کردند؟یعنی نمی دانستند خاتمی برای ما مقدس است؟نمی دانستند اگر او ذره ای خراش بردارد هواداران او که مانند بت می پرستندش دیگر نخواهند نشست؟به ماشین میر حسین حمله کردند.آیا در دوران انتخابات نشنیده بودند که :
مردم ز سر صمیمیت می خوانند
همواره به نام کوچکت میرحسین
یعنی او نیز همچون خاتمی در قلب ماست.شما را به قرآن دیگر این حرکات را نکنید.خوشبختانه مردم هوای پیر اصلاحات را داشتند وگر نه که وضعیتش از همه بد تر بود.به خیر گذشت.
جا دارد از از آیات اعظام منتظری و صانعی نیز به دلیل همراهیشان با مردم تشکر کنیم.دیروز لحظاتی تهران را ندای « منتظری و صانعی مجتهد واقعی » در بر گرفته بود.امیدوارم که شنیده باشند این فریاد هارا احمد خاتمی و جنتی و امثالشان.
دیروز را ما بردیم ولی جنگ تمام نشده است.
به یاد ما باشید به یادتان هستیم.

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

سلام به خواننده های همیشگی

سلام
این بار یک کم ناراحتم چون از ما گله کردن که چرا به نظرات جواب نمیدیم.اما باور کنید ما می خونیم و تا جایی که بشه همه ی نکات و نظرات شما رو لحاظ می کنیم.دوستان عزیز سیمین جان،روباه آبی!،میبد سبز،آقایون یا خانوم های ناشناس،شهریار گرامی،کبک عزیز،مریم جان،راه سبز ارومیه،شهرزاد حان،شبکه سبز،آقا سپهر،انجیر معابد گرامی و....دوستانی که به ما نظر دادید از شما از صمیم قلب تشکر میکنم به خاطر نظرات به جا و ظریفتون وما سیستم نظر مستقیم رو گذاشتیم که در نظرات دچار سانسور نشوید در واقع یک فضای باز دمکراتیک.اگر هم کار شخصی و خصوصی دارید که فکر میکنید درج آن در این صفحه امنیت ما و شما را تهدید میکند به جیمیل ما بفرستید جیمیل هر روز 10 تا 20 بار چک می شود و با حوصله به همه جواب داده می شود.از اینکه دوستان نگران امنیت ما هستند واقعا جای تشکر و قدردانی داره و به ما احساس لذت بخشی می ده.ما تا جایی که می توانیم انواع سیستم های امنیتی را برای امنیت خود و کاربر ها انجام دادیم و می دهیم.سیمین جان نامه ی آقای نوری زاد به آقای خامنه ای رو به دلیل اینکه متن نامه زیاد بود و اخبار شهر را تحت اشعاع قرار می داد نذاشتیم اما همین امروز این نامه را میذارم.آقای انجیر معابد باهاتون تماس میگیرم و باعث افتخاره که با شما هم شهری های عزیز همکاری کنم.باز هم تاکید میکنم که تک تک نظرات شما خوانده میشود و ترتیب اثر داده می شود.از این به بعد سعی میکنم هر روز جواب نظرات شما را بدهم.
این جان من هدیه نا چیز به وطنمه،پیشکش ایرانم....

سلام به مردم وطن پرست

چند ساعت بيشتر به راهپيمايي روز قيام دلاوران سبز نمانده است.

سرنوشت را شمائيد که رقم مي زنيد.واقعا چه تصميمي داريد؟ مي خواهيد در خانه هايتان بمانيد؟جمعه است و خواب شيرين تا ظهر .تا به حال از خود پرسيده اييد که اگر نرويد چه خواهد شد؟مي خواهم حدسياتي که قرابتشان با حقيقت زياد است را بازگو کنم. ابتدا اين حضور اندک مردم است که توسط رسانه ي دولتي بيشمار و ميليوني توصيف ميشود.اين اول کار است!سپس احمقي نژاد در سخنراني هاي پيش از خطبه از شکست خوردن توطئه هاي منافقان(چون ميرحسين , خاتمي , هاشمي وکروبي) و کشور هاي بيگانه و هوشياري مردم خبر ميدهد.احتمالا از سخنان و توصيه هاي رهبري در هفته گذشته تشکر کرده و آن را فصل الخطاب براي مردم ميداند.ما بقي را نيز به مسأله لبنان و فلسطين مي پردازد. اما در خطبه ها احمد خاتمي در تکميل فرمايشات ا.ن ضمن تشکر دوباره از ملت خواستار دستگيري عناصر اصلي اغتشاشات مي شود و مردم را به تقواي الهي فرا مي خواند.اگر اينطور نشد هرچه خواستيد به من بگوئيد. خدا وکیلی به من فحش بده.

اما .....................اما اگر شما به صحنه بياييد آنگاه است که ا.ن و ا.خ نمي توانند شما را خس و خاشاک بنامند. آنگاه است که مي فهمند مردم سواري را مردم سالاري ننامند .مي فهمند که ملت بيدار است و هوشيار.شما را به هرچه می پرستید قسم شرکت کنید در این نبرد.

06/27/ 1388 روز حماسه اي ديگر , روز ستاندن حق از باطل , روز جدال خون با شمشيربر تمام مسلمانان با غيرت ايران تبريک.