اما یاد گرفتهایم که آینده هیچ تضمینی دربارهی چگونگی وقوعش به هیچ کس نداده است. این روزها که آینده و امکان شکل دادن به آن مثل همهی شما پیش روی من هم قرار گرفته حس کسانی که مهندسانه به جامعه رو میکنند را بهتر درک میکنم. همانطور که من در خط اول این نوشته آرمانی را ابراز کردم آنها هم راهی را میشناسند و تصور میکنند آینده بهتر است در آن مسیر قرار بگیرد. آینده را اگر به حال خودش بگذاری هزار راه در پیش رویش قرار دارد. هزار راهی که به یک مقصد ختم نمیشوند. همین جنبش سبز رنگ ما که امروز در ماه سوم بروز بیرونیاش قرار گرفته ممکن است تا چند وقت دیگر سرخورده شده باشد و بروز بیرونیاش از بین رفته باشد و یا ممکن است از یک جنبش سبز به جنبشی سرخ تغییر ماهیت داده باشد و انقلابی دیگر را در کاسهی ما گذاشته باشد. انقلابی که هر چه باشد سبز نیست و ظرفیتهای جنبش سبز را هدر خواهد داد. دهها امکان دیگر هم در پیشروی جنبش قرار دارد اما آرمانیترین اتفاق از نظر من بلوغ شهروندان سبز در قامت شهروندان مسئول و حقطلب است که توان جمعیشان را در جنبش سبز “که نمود سختافزاریاش میتوانند تشکلهایی نظیر راه سبز آزادی باشند” متشکل کردهاند و هدفی دموکراتیک را پی گرفتهاند و حکومت نیز مجبور شده قدرت نظارتی آنها را بپذیرد. اما از آن هزار راه پیش رو ممکن است که جنبش درست در همیت راهی بیفتد که از نظر من بهتر است؟ شاید نشود به همهی این آرمان رسید اما ممکن است که شکلی به جنبش داد که خیلی هم از این مسیر منحرف نشود.
فکر میکنم همانطور که افراط در برخورد مهندسانه با اجتماع و فرهنگ مشت به سندان کوبیدن و برای سیمرغ ایجاد زحمت کردن است بدیل آن یعنی احتراز از هرگونه برخورد هم ابلهانه باشد. هزاران نقطه میان این دو بدیل وجود دارد. یاید به دنیال نقطهای باشیم که ما را به هدف نزدیک میکند. سوال این است: با جنبش سبز چگونه روبهرو شویم که به عنوان یک جنبش با مطالبات مدنی به بلوغ و قوام برسد؟
ما تواناییهایی داریم که در صورت استفادهی مناسب، میتوانند یاریدهندهمان باشند که از مسیر درست چندان منحرف نشویم: جنبش ما “سر” دارد. مردمان سبز هوشمندانه رهبران اصلاحطلب و در راس همه میرحسین موسوی و تا حدودی شیخ مهدی کروبی را به عنوان رهبران جنبش پذیرفتهاند. برای حرف آنها احترام قائل شدهاند و به آنها ظرفیتی شبه کاریزماتیک اعطا کردهاند. اگر که خواستههای آرمانی من، از سوی راس جنبش نیز پذیرفته شده باشند امکان انحراف از مسیر تا حدود زیادی کم میشود. از جمله مسئولیتهای مهم سر جنبش “که نمیدانم نسبت به آن تا چه میزان وقوف وجود دارد” دیدهبانی جنبش است. سر جنبش موظف است مسیر مطلوب را مشخص کند و در صورت بروز انحراف در بدنه به سرعت عکسالعملهای روشنگرانه نشان بدهد. سوال مهم: آیا آرمان من با آرمان راس جنبش تا حد قابل قبولی همپوشانی دارند؟
امکان دیگر ما مقبولیت عمومی باورهای مدنی در بدنهی جنبش است. جنبش ما بارها و بارها امکان انحراف به سوی خشونت را پشت سر گذاشته است. از یاد نبریم که ما جنبشمان را با راهپیماییهای میلیونی سکوت آغاز کردیم. یعنی چند میلیون آدم سبز در حالی که خیابانها در مشتشان بود از هرگونه عمل خشن خودداری کردند. اطمینان دارم چه در آن روزها و چه امروز شعارهای انقلابی چندانی مقبولیتی نداشتند و ندارند اما سوال این است: آیا ممکن است انقلاب مقبولیت عمومی بیابد؟
ما آفت سرخوردگی به علت خشونت مفرط حکومت را پشت سر گذاشتهایم. با اطمینان میشود گفت کودتاچیان از تمام ظرفیت خشونت خود استفاده کردهاند و با وجود ضربههای تلخی که به جنبش زدهاند نه توانستهاند ما را مایوس کنند و نه توانستهاند اکثریت ما را به سوی افراطگرایی “که برخورد با آن سادهتر است” سوق بدهند. این موضوع توانایی ما را گسترش میدهد اما باید توجه داشت که ما آفتی را هم در پیش رو داریم: آفت سرخوردگی در اثر فرسودگی. من از همان اول آنقدر خوشخیال نبودم که تصور کنم هدفهای کوتاهمدت جنبش که بیشتر بهانههایی برای شروع بودند امکان تحقق دارند. به همین دلیل از همان روزهای اول دغدغهی فرسودگی و سرخوردگی جنبش ذهنم را مشغول کرده بود. ما موفق شدهایم جنبش را دو ماه شاداب نگه داریم اما… آیا فرسوده خواهد شد؟ و آیا به روزمرگی عادت میکنیم؟
۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه
چه کنیم که جنبش سبز باقی بماند؟
آرمانیترین اتفاقی که برای جنبش سبز میتواند رخ دهد، از نظر من بلوغ آن در قامت ستون فقرات جامعهی مدنی است.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر