۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

از امید تا امید

سلام همشهری های عزیز
از امروز می خوایم کار این وبلاگو رسما شروع کنیم،می خوام یک کم از چند ماه پیش بگم از فضای سبز اینجا،از امیدی بگم که سمنانو سبز کرده بود و دل ما رو روشن!!
میخوام از خودم بگم من تقریبا یک ماه و خورده ای قبل از انتخابات به وسیله ی یکی از هم دانشگاهی هام با مهندس میرحسین موسوی آشنا شدم،من همون موقع هیچ چیز درباره ی ایشون نمیدونستم دوستم خیلی با من صحبت کرد از برنامه هایش از شعارهایش از تفکرش و من یک ساعت با ایشون درباره ی سیاست های کلی این 30 ساله گفتم و او هم سعی کرد مرا توجیه کند که میشود این ویرانه(ایران) را با دست خودمون تبدیل به کشوری مستقل و پیشرفته کنیم.در آخر من لبخندی زدم و گفتم :بذار من توی اینترنت نگاهی به سوابق ایشون و کارنامه اش بکنم،چند روز برای این تصمیم مهم وقت می خوام بعد بهت خبر می دم! و از این هم دانشگاهی جدا شدم.به خونه اومدم بعد از کمی استراحت پای اینترنت نشستم تا حس کنجکاویمو راضی کنم.توی سرچ گوگل زدم میرحسین موسوی انواع صفحات اومد از ویکیپدیا تا سایت های فرهنگی.همه را یک به یک مطالعه کردم نخست وزیر دوران جنگ،سیاستمدار،نقاش،معمار و در مورد هر کدوم مطالعه کردم.درباره همسرش مطالعه کردم سولبق مبارزاتیش و کارنامه ی تحصیلاتش.برای من که یک دختر بودم خیلی
غرور انگیز بود که همسر رییس جمهورم دکترای علوم سیاسی داره و پا به پای شوهرش می تونه کشور رو اداره کنه.و این را به فال نیک گرفتم نا حقوق زنها با مردها برابر شه!
بعد از مطالعه در دنیای فناوری رفتم سراغ راه سنتی و شروع کردم از پدر و مادرم و آشناهامون سوال کردم!عجب!یک نفر هم از ایشون و دوران نخست وزیریش بد نگفت!با خودم گفتم چرا من ایشونو نمیشناختم!و چه پیشنهاد خوبی این دوستم داد تا برم و این همه پرس و جو کنم.چند روز این سوال ها و سرچ ها طول کشید میخواستم مطمئن شم که ایشون ارزش رای من را دارد منی که انتخابات را تا قبل این تحریم کرده بودم.عقلم باور کرده بود اما احساسم میگفت بازم برو،ببین،بپرس.رفتم جلوی ستاد آقای موسوی بروشورهایش را خواندم با جوان های آنجا صحبت کردم و دیگر این بار قلبم گفت :درسته!
نمی خوام سرتونو درد بیارم این چند هفته من هر روز به ستاد میرفتم و از هرگونه کمک دریغ نمیکردم تا شب عرق میریختم اما خوشحال بودم!نه تنها من بلکه همه خوشحال بودن!مردم رو بیشتر از همیشه دوست داشتم و انگار همه دوباره زنده شد بودند!فضای همبستگی،اتحاد و عشق در آنجا برام غیر قابل توصیفه!راستی توی این مدت یکی از شخصیت های مهمی که به شهر ما اومد و برامون سخنرانی کرد دکتر رمضانزاده بود.واقعا سخنرانیش فوق العاده بود!ما رو واقعا آگاه کرد و به وجد آورد!
یعنی واقعا میشود دوباره ایران را بسازیم؟! مهندس موسوی با حرفهایش از امید های مرده ی ما نهالی ساخت که همه ی ما آماده ی مراقبت از این نهال کوچک بودیم.کرامت...چیزی که ما حتی آن را نشنیده بودیم.....کلمه ای نامانوس که ذهن ما را پر کرده بود....آزادی اندیشه،چقدر حرفها توی این 22 سال از زندگیم به گلوم فشار می آورد تا بگم اگه همه چیز درست پیش میرفت....
روز انتخابات....می تونی باور نکنی اما شبی که فرداش قرار بود من و ما بریم رای بدیم تا ساعت 3 نصف شب خوابم نبرد صبح زود همه ی خانواده بیدار شدیم خونمون این چند هفته خیلی سبز شده بود...همه با هم رفتیم همه خودکار بردیم!من با دقت تمام نوشتم میرحسن موسوی خامنه و کد 77 رو در جای کد نوشتم....همه رای دادیم و اومدیم خونه.....همه با هم چک کردیم که همه درست نوشته باشیم!اما غافل از اینکه این دولت نامشروع همه را یک جور میخواند...
آن روز هم گذشت و من باز به خواب نرفتم،اما خیالم راحت بود سبزها 2 برابر و بعضی جاها 3و یا 4 برابر دیگران بودند....منتظر اعلام نتیجه بودم اما نه آن روز!نه آنقدر سریع!ولی انگار آقای کردان همه را ذهنی حساب میکرد!و آقایون بسیجی هم مینوشتند!ساعت 6 صبح بیدار شدم فکر نمیکردم حتی 5% از آرا رو شمرده باشن اما رادیو رو روشن کردم و در کمال ناباوری بیش از نیمی از صندوق ها را شمرده بودند!و یک شوکه ی دیگر هم این بود که آرای اون رییس جمهور دروغگو هم بالاتر از همه بود!باز هنوز امید داشتم با شمردن شهرهای بزرگ رای های مهندس موسوی از احمدی نژاد پیشی بگیرد،گر چه اصلا فکر نمیکردم که آرای مهندس موسوی در مقایسه با احمدی نژاد قابل مقایسه باشه و اصولا هم این بود این رییس جمهور دروغگوی ما رقیبی برای مهندس موسوی به شمار نمی رفت.اما انگار آقای کردان رای های احمدی نژاد را مهندس موسوی خوانده بود و رای های آقای مهندس موسوی را احمدی نژاد!!!از او انتظار بیشتر از این هم نمیرفت!
خلاصه آن روز یک شک همگانی به همه ی ملت زده شد!اگه یک عمر فکر میکردیم که چه جوری حال 24 میلیون ایرانی رو بگیریم هیچ وقت به این ظریفی به این نتیجه ی درست نمیرسیدیم!
و یک نکته ی ظریف دیگه هم این بود که آقای کروبی شیخ اصلاحات حتی اگه دوستان و آشناهایش به او رای میدادن بیشتر از این می شد!چه برسد به اون همه هوادار که من خودم دیده و شنیده بودم!اینم یک جور عقده و کینه ی دیرینه بود که می خواستند به این شیخ شجاع بزنند که زدند!ا در برخی حوزه ها حتی رای خود نماینده ی ستاد کروبی هم لحاظ نشده بود!!
می خوام یه کم عکس براتون بزارم از دوران خوبی که ما با هم در سمنان داشتیم تا امیدمان دوباره زنده شود....خیلی حرفها رو از اون موقع نزدم دیدم حوصلتون سر میره اگه زیادی بگم اما سعی میکنم در پست های بعدی بیشتر حرف بزنم!!! برای اینکه حسن نیتم از گذاشتن این عکس ها معلوم شود چهره ها را سیاه و مات کردم عزیزانم.....من عکس هایم متاسفانه کم و آماتور هست زیرا عکسبرداری و فیلم برداری ممنوع بود اما از عکاس های محترم که حق عکس داشتند تقاضا میکنم عکس های با کیفیت خود را از این جنبش سبز سمنان برای ما بفرستند یا خودشان صورت ها را بپوشونن یا به ایمیل ما بفرستن و ما اینکار رو انجام میدیم.و چون قابلیت عکس در شب را با دوربینم نداشتم از جمعیت عظیم در شب عکسی ندارم.










۵ نظر:

  1. با تمام این حالگیری ها باید بگم که اگه این دزدها رای ما را نمی دزدیدن مردم به این پی نمی بردن که با چه موجوداتی طرف هستند هرچند هنوز هم خیلی ها هستند که نمی خواهند واقعیت را قبول کنند

    پاسخحذف
  2. خواهر سبز و عزیزم درود * درودی به گرمی عشق سبزمان به خدا ومردم وکشور عزیزمان هموطن خوبم خدا قوت با تمام توان برای آزادی مردم ادامه که خدای محبوب و عزیزمان یاور و مردم با غیرت پشتیبان . تا کنون ثابت شده که زنان ایرانی همیشه همدوش وگاهی جلوتر از مردان بوده اند.از هموتنان سمنانی با غیرت درخواست میکنم بیشتر به صحنه بیایند و همراه با خواهر مبارزمان مبارزه کنند.من بیش از هزار کیلومتر از شما دورم ولی دلم با شماست. موفق باشید بدرود

    پاسخحذف
  3. درود

    خوشحال میشم وقتی می بینم موج سبز کم کم داره این شعار اقتدارگرایان را که می گویند " ایران فقط تهران نیست " را به همان اقتدار گرایان ثابت می کند و به ایشان می فهماند که موج سبز در سرتاسر ایران به خروش افتاده است .

    سبز باشید چرا که سبزها زنده اند

    پاسخحذف
  4. من هم یک سمنانی هستم خوشحالم از این همه آگاهی مردم بیش از 60درصد در خود شهر سمنان به آقای موسوی رای دادند و همه ما میدانیم و متاسفیم که احمدی نزاد مثلا هم استانی ماست ولی ما سمنانی ها با افتخار میگوییم که سبز هستیم و تا آخرین قطره خونمان به پای آقای موسوی هستیم به امید حرکت مردم سمنان در 16 آذر ساعت 5 بعدالظهر در میدان سعدی سمنان { لطفا اطلاع رسانی کنید}

    پاسخحذف
  5. ما تو همین سمنان از اول انقلاب خیلی کشته دادیم خیلی از خانواده ها مجاهد بودن الان بعد از 30 سال با این همه کشته مخفی شده مردم دیگه میترسن
    ای مردم سمنان به پا خیزید و دین خود را به اسلام ایران و خون فرزندانتان ادا کنید آزاد باد ایران بیایید در 16 آذر غیر از دانشگاهها در میدان سعدی سمنان ساعت 5 به بعد حداقل فقط جمع شوید و راه بروید و از الان به همه اطلاع دهید
    از طرف فرزند شهید ( سبز باشید)

    پاسخحذف