۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

سهم یک انقلابی، صندلی‌های دادگاه انقلاب/ برای محسن میردامادی

رابين رايت/ واشنگتن پست

هفته گذشته دولت ايران و طرفداران راديکال، برگزاري سلسله دادگاه‌هايي را آغاز کرد که به نظر قرار است يک داستان دنباله‌دار باشد اما در اين داستان دنباله‌دار بيشتر شاهد کنار گذاشته شدن و معرفي چهره‌هايي به عنوان متهم و برانداز هستيم که جداي از حمايت از ميرحسين موسوي در انتخابات رياست‌جمهوري خود از چهره‌هاي انقلابي هستند.


هر چند که حالا چهره مغموم و رنج کشيده آنها در دادگاه شباهتي به عکس‌هاي 30 سال پيش آنها که با شور و نشاط انقلاب را پيش مي‌بردند، نيست. مي‌گويند انقلاب هميشه فرزندان خود را مي‌خورد اما اسدالله بادامچيان از چهره‌هاي راست و قديمي مي‌گويد: «اين جمله درست نيست انقلاب فرزندان خود را پالايش مي‌کند.» و احتمالا منظور از پالايش برگزاري چنين دادگاهي است و حالا سهم اين چهره‌ها از انقلاب بايد به اين ترتيب داده مي‌شد.


دکتر محسن ميردامادي مرد پرشور و نشاطي که 30 سال پيش از ديوار سفارت آمريکا بالا رفت و روزگاري براي پيشبرد انقلاب در صف اول ايستاده بود، حالا در دادگاهي به عنوان متهم رديف اول نشسته است. پنج سال پيش او در گفت و گويي به من گفت که از سکون و عقبگرد براي ايران نگران است و پيش‌بيني كرد که شرايط دشوار شود اما تنها نکته‌اي که او و چهره‌هاي اصلاح‌طلب ديگر پيش‌بيني نکرده بودند، چنين روزي بود، اينکه او متهم به براندازي انقلابي شود که از جواني براي ريشه‌دار شدنش زحمت کشيده است. ميردامادي به نظر حتي تصور هم نمي‌کرد که در رديف اول دادگاه انقلاب، روزي او را با پيژامه و دمپايي بنشانند، حالا او همان فرزندي به نظر مي‌آيد که عسگراولادي از پالايش‌شان سخن مي‌گويد، در واقع يک قرباني.


محسن ميردامادي را سالهاست که مي‌شناسم و او را در صحنه سياسي ايران دنبال مي‌کنم، يعني از سال 1979 وقتي که او و عده ديگري از جوانان همفکرش سفارت آمريکا را فتح کردند. من همچنان پيگير بودم و در 1981 پاي هواپيمايي که 53 ديپلمات آمريکايي در الجزيره پياده شدند، ايستاده بودم و با خودم فکر مي‌کردم افرادي که 444 روز اين ديپلمات‌ها را به گروگان گرفته بودند چگونه هستند، بعدها فهميدم که يکي از سه نفر اصلي محسن ميردامادي بود. جان ليمبرت ديپلمات ارشد در آن گروگانگيري بعدها در گفت و گوهايي که با او داشتم هرگز حرفي از اينکه ميردامادي را انقلابي خشني جلوه بدهد، به زبان نياورد. چند سال بعد من ميردامادي را از نزديک ديدم. مانند بسياري از انقلابيون ديگر به زودي ميردامادي هم به اصلاح‌طلبي رسيد، دو دهه بعد او ديگر آن دانشجوي راديکال و ژوليده نبود،

حالا سياستمداري بي مو و کت‌وشلوار پوش شده بود و در سال 2000 به پارلمان مي‌رفت تا با تکيه بر قانون عمل کند. «هدف ما اين بود که قدرت‌هاي غربي را تحت تاثير يک کشور با قدرت اسلامي قرار بدهيم.» او اين بحث را در دفتر ساده و بي‌آلايش جبهه مشارکت، جايي که تنها دو خيابان از سفارت اشغال شده و تعطيل آمريکا فاصله دارد، گفت و افزود:«اما امروز بيشتر از هر چيزي محقق شدن آزادي‌هاي اجتماعي هدف ماست. . . زماني ما به دنبال انقلاب بوديم، و حالا اصلاحات و تکامل برايمان در اولويت قرار دارد.»


ميردامادي اصلاح ساختار و خط انقلاب را روي صندلي کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي ششمين دوره مجلس دنبال مي‌کرد، اصلاح سياست‌هاي خارجي و ايجاد فضايي براي گسترش آزادي بيان از مهم ترين برنامه‌هايي بود که او در مجلس پيگيري مي‌کرد. ميردامادي گام‌هاي خود در جهت اصلاحات را به اينها ختم نکرد. او روزنامه نوروز را به راه انداخت و طعم آزادي‌هاي مدني و جامعه مدني را به هموطنانش چشاند، اما اين روزنامه چالش‌هاي زيادي داشت و در نهايت هم از سوي راديکال‌ها توقيف شد.
کرين برينتون در کتاب مشهور خود «آناتومي انقلاب»پيش‌بيني‌هايي کرده است که حالا مي‌بينيم درباره بسياري از انقلابيون به ويژه محسن ميردامادي اتفاق مي‌افتد، انقلابيون به زودي در مسير اصلاح اهداف جامعه خود دست به عمل مي‌زنند اما انقلابيون اصلاح‌طلب از سوي راديکال‌ها و نوآمده‌ها به حاشيه رانده مي‌شوند. ميردامادي تا آخرين لحظه‌هايي که انقلاب شان عملي شود حضور داشت و از گروه دانشجويان نزديک به امام خميني بود، اما در سال 2004 شوراي نگهبان به اين نتيجه رسيد که ميردامادي به عنوان فردي که سهم زيادي در شکل‌گيري اين نظام داشته حتي صلاحيت نمايندگي مجلس را هم ندارد.


درسال 2006 او با همفکرانش در جبهه مشارکت در انتخابات حاضر شدند اما نتيجه‌اي حاصل نشد. اين بار او و اصلاح‌طلبان به حمايت از مير حسين موسوي و مهدي کروبي در انتخابات رياست‌جمهوري پرداختند. انتخابات رياست‌جمهوري ايران با افت و خيزهاي فراوان يک انقلابي ديگر يعني ميرحسين موسوي را هم کنار زد و به جاي او سياستمدار نوآمده‌اي روي صندلي رياست‌جمهوري نشست. حالا محسن ميردامادي در کنار بيش از 100 سياستمدار ديگر که همگي پست‌هاي مهمي همچون عضويت در کابينه، مشاور و سخنگويي دولت داشته‌اند يا از قديمي‌ترين سياستمردان ايران بوده‌اند، روي صندلي‌هاي دادگاه انقلاب به عنوان متهم نشسته است. روزگاري يعني درست همزمان با وقتي که او در مجلس بود، سازمان عفو بين‌الملل نامه‌هايش را براي آزادي زندانيان سياسي خطاب به او مي‌نوشت و ميردامادي هم به شدت پيگير بود. اما حالا کسي در مجلس نيست که جاي او را پر کند. او و بسياري ديگر روي صندلي‌هاي دادگاه به جرم دست داشتن در انقلاب مخملين محاکمه مي‌شوند، اما محسن ميردامادي همچنان همان انقلابي‌اي است که حالا درست مانند چهره‌اش آرام و متين و اصلاح شده حرکت مي‌کند، او هنوز به انقلابي که در ايران رخ داده و او هم در آن سهمي داشته وفادار است، هر چند سهم خواهي در کار نيست و او و همفکرانش تنها گفته‌اند: «مردم ايران تغيير مي‌خواهند و بس.»

منبع: اعتمادملی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر